معنی

پانسیون، مزد، حقوق، مقرری، حقوق بازنشنستگی، مستمری، پانسیون شدن، مستمری گرفتن
سایر معانی: حقوق بازنشستگی، (به ویژه در مورد هنرمندان) مقرری، (به ویژه فرانسه) پانسیون، (اروپا) اتاق و خوراک (امریکا: room and board)، حقوق بازنشستگی دادن به، مقرری دادن، حقوق بازشنستگی
[ریاضیات] بازنشستگی، حقوق بازنشستگی، حقوق تقاعد، مستمری، حقوق وظیفه

دیکشنری

حقوق بازنشستگی
اسم
pension, allowance, maintenance allowance, scholarship, studentshipمستمری
law, salary, pension, stipend, due, emolumentحقوق
pension, boarding, boarding houseپانسیون
pension, emolument, wagesمقرری
wages, wage, reward, hire, fee, pensionمزد
pensionحقوق بازنشنستگی
فعل
pensionمستمری گرفتن
board, pensionپانسیون شدن

ترجمه آنلاین

حقوق بازنشستگی

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.