حمایل ساز، کرست ساز، کمر بند ساز، محاصره کننده، فراگیر، محاط ج، حشره ای که پوست درختان رابطور کمربندی سورا میکند0
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کرست شلواری، شکم بند شلواری
(جانور شناسی - کالبد شناسی) گردال لگنی، حلقه لگن خاصره
رجوع شود به: pectoral girdle
با کمر بند بستن، محاصره کردن سایر معانی: آغاز، شروع، ابتدا، (معمولا جمع) مراحل اولیه، اوایل، دوره کردن، دورتادور چیزی را بستن، کمربند بستن، با تسمه (و غیره) دورچیزی را بستن
طرف، تسمه، فتق بند، کمربند، باریکه، بند چرمی، محاصره ردن، با شدت حرکت یا عمل کردن، شلاق زدن، زدن، بستن سایر معانی: دوال، دواله، بند، نوار، قیش، لام، بروفه، هر چیزی که دور چیز دیگری را بگیرد، ...
محدود، کراندار سایر معانی: کران دار [برق و الکترونیک] کران دار [ریاضیات] کراندار، محدود، کرانه دار، محصور، پایاندار [آمار] کراندار
حلقه، کمربند، احاطه، کمر چیزی را بستن، احاطه کردن سایر معانی: احاطه سازی، دورگیری، تسمه پیچی (دور چیزی)، تنگ بندی، محوطه
در برداشتن، احاطه کردن، دور گرفتن، دور چیزی گشتن، حلقه زدن سایر معانی: محاصره کردن، محصور کردن، محاط کردن، در دایره قرار دادن، (دایره وار) دور چیزی را گرفتن، گردگیری کردن، در پرهون کردن [ریا ...
در اغوش گرفتن، در لفافه پیچیدن، پیچیدن، در بر گرفتن، با لفافه پوشاندن سایر معانی: (در چند لایه) پیچیدن، دور (چیزی را) گرفتن، احاطه کردن، در آغوش گرفتن
ساخته، درست شده [ریاضیات] کنج دار
محاصره کردن، با تنگ محکم کردن سایر معانی: رجوع شود به: grid، رجوع شود به: gird و girdle، تنگ بستن [عمران و معماری] ساختمان صنعتی [زمین شناسی] تیر میان طبقه -تیر نما