مخوف، ترسناک، ژیان، شوم، رنگ پریده، هولناک، خیلی سایر معانی: وحشتناک، سهمگین، بسیار ترسناک، بسیار ناخوشایند، خیلی زننده، گست، بسیار بزرگ، فاحش، شبح مانند، روح مانند، (مهجور) وحشت زده، ترسیده ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترس، مهیب یا ترسناک سایر معانی: انگیزنده ی ترس و احترام، اعجاب انگیز، بهت آور، ترس آور، هراس انگیز، بسیار بد، وحشتناک، (عامیانه) خیلی، عظمت
لاشه مانند، جسدوار، دارای رنگ پریده و مرده سایر معانی: جسد مانند، لاش سان، نعش مانند، رنگ پریده و نزار
بی رنگ، بی مزه، کم رنگ، رنگ پریده، غیر جالب سایر معانی: ملالت آور، (داستان و نمایش و غیره) بی مزه، بی بو و خاصیت، یکنواخت، خسته کننده، رنگ رفته، خاکستری، مات، کدر، ویر [نساجی] بیرنگ - کمرنگ ...
ژیان، وحشتناک، خوفناک سایر معانی: تکان دهنده، (عامیانه) ناخوشایند، زننده، آزار دهنده، زیاد، سهمگین، ترس آور، هراس انگیز، هولناک، وحشت زا
(نادر) روحانی، مذهبی، روح مانند، شبح مانند، روحی، روح وش، خیالی
شنیع، زشت، زننده، مخوف، ترسناک، مهیب، عنیف، وقیح، سهمگین سایر معانی: کریه، شبست، بدمنظر، بدسیما، (از شدت زشتی) وحشت انگیز
زننده، ترسناک، تیره، رنگ پریده، موحش، کم رنگ و پریده، بطور ترسناک یا غم انگیز، رنگ زرد مایل به قرمز سایر معانی: جلف، (به طور زننده) رنگارنگ، (به طور زننده) هیجان انگیز، (به طور زننده) خشن یا ...
یورش، تعرض، حمله، مهاجم، متجاوز، زشت، کریه، اهنانت اور، رنجاننده سایر معانی: وابسته به یا برای حمله، تهاجمی، تعرضی، تهاجم آمیز، آفندی، تازشی، زننده، نا مطبوع، ناخوشایند، بد، تنفر انگیز، بیزا ...
بد، تکان دهنده، هولناک، برخورنده سایر معانی: روانکوب، زننده، بسیار ناخوشایند، مستهجن، ناپسند، قبیح، زشت، منزجر کننده، مایه انزجار، موحش، بسیار بد
عجیب و غریب، غیرزمینی سایر معانی: ناوابسته به کره ی زمین، فوق طبیعی، ماوراالطبیعه، اسرار آمیز، سری، شبح گونه
کم خون، زرد، کم رنگ، رنگ پریده، رنگ پریده شدن یا کردن سایر معانی: رنجور، نحیف، ضعیف، بی حال، بی نا، (آدم) رنگ پریده، (مهجور) تیره، غم انگیز، (مهجور) زمان گذشته ی : win، wand رنگ پریده [کامپی ...