تقاضای مجدد، اصلاح کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، اصلاح شدن، مجددا ادعا کردن، زمین بایر را دایر کردن سایر معانی: (به راه راست) هدایت کردن، به کردن، (زمین باتلاقی و غیره رابه زمین خوب) تبدیل کردن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از نو ساختن، نوسازی کردن، احیا کردن سایر معانی: دوباره ساختن (رجوع شود به: construct بعلاوه ی re-)
تصحیح شده، مهذب، تعمیرشده، ارشاد شده سایر معانی: اصلاح شده، بهسازی شده، سامان یافته
جوانی از سر گرفتن، دوباره جوان کردن سایر معانی: (دوباره) جوان کردن، نوجوان کردن، (دوباره) نو کردن، تازه کردن، طراوت بخشیدن، (دوباره) توانمند کردن، نیروی تازه دادن، باز توانمند کردن ...
تخم ماهی، بذر، اشپل، تخم ریزی کردن، تولید مثل کردن سایر معانی: (به ویژه ماهی) تخم ریزی کردن، بچه زایی کردن، (به ویژه به تعداد زیاد - تداعی منفی) ایجاد کردن، موجب شدن، به وجود آوردن، (ماهی و ...
فرومایه، خسیس، پست، بد اخلاق، زننده، فاسد، شرم اور، بدصفت، دون، بدطینت سایر معانی: گناه آمیز، معصیت آمیز، خبیثانه، پرگناه، ناکس، پست فطرت، رذل، دنی، بد، (عامیانه) گند، ناخوشایند، ناپسندیده ...
1- پیش رفتن، جلو رفتن، ترقی کردن 2- تبدیل به شکل یا شی بخصوصی کردن 3- پروراندن 4- (دانش یا مهارت) کسب کردن 5-تحریک کردن، انگیزاندن 6- (خودمانی) ورزش شدید کردن
ویژگی آنچه دچار تباهی شده باشد [پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان
توزیع احتمال یک متغیر تصادفی که فقط یک مقدار میپذیرد [آمار]
فرمولدار [ریاضی]