ذرۀ بنیادی [شیمی] ذرهای که براساس دانش امروز بخشناپذیر و بدون ساختار است و درنتیجه، یکی از اجزای اصلی سازنده مادۀ است
واژههای مصوب فرهنگستان
(فیزیک - هر یک از اجزای غیرقابل تجزیه ی اتم) پاریزه ی آغازین، جز اتم [ریاضیات] ذره ی بنیادی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تودغدۀ درونریزـ غیرفعال [علوم پایۀ پزشکی] تودغدهای در غدۀ زیرمغزی که هیچ هورمونی را بیش از مقدار طبیعی ترشح نمیکند ...
موهبت، اعطا، دارا سایر معانی: وقف، موقوفه، بخشش، دهش، عطیه، پیشیارش، شاد داد، اهداییه، (استعداد طبیعی و غیره) ودیعه، نعمت، داده، بهره مند سازی، دادن، ودیعه سپاری (استعداد و غیره)، پیوانش [حق ...
دارا بودن، لذت بردن، برخوردار شدن، بهره مند شدن از، برخوردار شدن از سایر معانی: خوش آمدن از، بهره مند شدن، بهره ور شدن، برخوردار شدن یا بودن [حقوق] بهره مند شدن، منتفع شدن، در تصرف داشتن، مت ...
لذت، خوشی، برخورداری، خوش وقتی سایر معانی: خوشایندی، تمتع، بهره مندی، بهره وری، مایه ی خرسندی، مایه ی لذت، تفریح
اصلی، عارضی، واقعی، فرض، ذاتی، اساسی، ضروری، عمده، واجب، لاینفک، بسیار لازم، اساسی ذاتی، جبلی سایر معانی: لازم، بایسته، لازمه (ی چیزی)، بنیادی، اسانسی، عصاره ای، عامل حیاتی، عامل اصلی، بی وا ...
تمام شده، مرده، از بین رفته، منقرض، خاموش، معدوم، منسوخه، خاموش شده سایر معانی: غیرفعال، اطفا شده، نابود، نیست، منهدم، نایاب، نیسته، نایافت، پی گم، (شغل یا عنوان یا القاب اشرافی و غیره) منسو ...
مضحک، مسخره امیز، خنده اور سایر معانی: وابسته به کمدی روحوضی، شادمایشی، پر ادا و اطوار، دلقک مانند
[حسابداری] تامین مالی
مقدم، مقدماتی، نخست، یکم، اولا، اولین، اول، نخستین، نسختین سایر معانی: یکمین، آغازین، جلو(تر از دیگران)، نفر اول، (به ویژه در موسیقی) رتبه ی اول، درجه ی یک، ارشد، اولین بار، نخستین بار، ترجی ...
شوخ، شاد، شادمان سایر معانی: شاد و خرم، شنگول، مل و مست، مشغول بازیگوشی، سر مست، خوش، بذله گو