enjoy
معنی
سایر معانی: خوش آمدن از، بهره مند شدن، بهره ور شدن، برخوردار شدن یا بودن
[حقوق] بهره مند شدن، منتفع شدن، در تصرف داشتن، متمتع شدن
او از نواختن سازهای موسیقی، مانند پیانو و گیتار، لذت میبرد.
او علاقهی زیادی به عکاسی دارد و از گرفتن لحظات زیبا لذت میبرد.
من از آشپزی لذت میبرم و معمولاً در آخر هفتهها دست به تجربهی دستورهای غذایی جدید میزنم.
من از گوش دادن به موسیقی در حین کار لذت میبرم؛ به من در تمرکز کمک میکند.
او از باغبانی لذت میبرد و ساعتها وقت میگذراند تا به گیاهانش مراقبت کند.