تند رفتن، نقل مکان کردن سایر معانی: (به سرعت و آسانی) عبور کردن، تند گذشتن، (به آسانی و سرعت) پرواز کردن، بال زدن، به اهتزاز درآمدن، (اسکاتلند و شمال انگلستان) یواشکی تغییر مکان دادن، جا عوض ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دادوبیدادکردن، مشاجره کردن، نزاع کردن
شبکور، شب پره
[زمین شناسی] کرافلیت رجوع شود به krablite
گریز از خانه ای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره، اسباب کشی شبانه
فراری، فرار، مهاجر، پناهنده، فانی، تبعیدی، بی دوام، زود گذر سایر معانی: گذرا، مربوط به موضوعات روز، وابسته به مطالب زود گذر، متغیر، عیار، سرگردان، سیار [زمین شناسی] فرار در مباحث مربوط به بو ...
سر، سبک پریدن، سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدوننیروی موتور سایر معانی: به آسانی و نرمی حرکت کردن، لیز خوردن، به آسانی روان شدن، سراندن، سر دادن، (زمان و غیره) به تدریج گ ...
جست، جست بزن، جست زدن، از قلم اندازی، رقص کنان حرکت کردن، سفید گذاردن قسمتی از نقاشی، پریدن، جست و خیز کردن، ورجه ورجه کردن، پرش کردن، لی لی کردن، بالا و پایین رفتن، تپیدن سایر معانی: ورجه و ...