معنی

سر، سبک پریدن، سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدوننیروی موتور
سایر معانی: به آسانی و نرمی حرکت کردن، لیز خوردن، به آسانی روان شدن، سراندن، سر دادن، (زمان و غیره) به تدریج گذشتن، (کم کم و بدون جلب توجه) سپری شدن، خرامیدن، عمل سر خوردن، لیز خوری، سر خوری، دزدکی راه رفتن، پاورچین رفتن، (بی سر و صدا) سینه خیز رفتن، سینه مال رفتن، (هواپیمایی) بی موتوریا با موتور خاموش پرواز کردن، با هواپیمای بی موتور (گلایدر) پرواز کردن، (موسیقی) از پرده ای به پرده دیگر به طور غیر محسوس گذشتن، مالش دادن، (زبان شناسی) حرف صدادار تک هجایی در اصوات مرکب (دیفتانگ)، آوای میان هجایی، واج غلتان، واج چرخشی، (قطعه ی لیز پلاستیکی یا چرخک که زیر میز و صندلی و نیمکت قرار می دهند تا به آسانی سر بخورد) لیزانک، خرامش، خزیدن
[ریاضیات] لغزه

دیکشنری

سر خوردن
اسم
head, end, tip, mystery, secret, glideسر
glideسبک پریدن
فعل
glide, slide, flivver, be disappointed, be discouraged, be disillusionedسر خوردن
skid, slide, slither, coast, glide, slipسریدن
glideاسان رفتن
glideنرم رفتن
glideپرواز کردن بدوننیروی موتور

ترجمه آنلاین

سر خوردن

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.