تصادم کردن، بهم خوردن سایر معانی: به هم خوردن، به هم کوفته شدن، (با هم) تصادف کردن، واکوفتن، (از نظر شخصیت یا اندیشه و غیره) با هم تضاد داشتن، برخورد داشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جانی، گناهکار، بزهکار، جنایت کار، عقربک سایر معانی: (حقوق) تبهکار، مجرم، (کسی که مرتکب جرم عمده می شود) جنایتکار (criminal هم می گویند)، (مهجور) آدم بدجنس، رذل، (پزشکی) تورم و چرک کردگی گوشه ...
جواب گو، مطابق، واکنشدار سایر معانی: پاسخگو، جواب دهنده، پاسخ دهنده، موافق [حقوق] خوانده، مدعی علیه [آمار] پاسخگو
پشتیبان، حامی، معین، نگهدار، متحمل سایر معانی: هواخواه، هوادار، طرفدار، شکم بند، پشتبند (هر وسیله ای که اندام را تقویت یا نگهداری کند)، رجوع شود به: athletic supporter) jockstrap هم می گویند ...
خرابی، کشتی شکستگی، لاشه کشتی و هواپیما و غیره، سربه سر کردن، خراب کردن سایر معانی: (کالا و بخش های شکسته ی کشتی که به ساحل آورده می شود) آب آورده، موج آورده، لاشه، تکه پاره، (کشتی) شکستگی، ...
بازیکنی که در سمت راست زمین وظیفۀ دفاع کردن را بر عهده دارد|||متـ . مدافع راست [ورزش]
واژههای مصوب فرهنگستان
بازیکنی که در سمت چپ زمین وظیفۀ دفاع کردن را بر عهده دارد|||متـ . مدافع چپ [ورزش]