سبک مغز، کم عقل، غیررشید، خل، کودن، دیرآموز، پس افتاده، عقب افتاده، دارای فکر ضعیف، احمق، کم عقل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پست کردن، خوار کردن، عیب دار کردن سایر معانی: خفیف کردن، کم ارج کردن، دون کردن، فرومایه کردن، مقام کسی را پایین بردن
کاهش، زوال، انحطاط، سقوط، فساد، تنزل کردن، نپذیرفتن، شیب پیدا کردن، مایلشدن، رو بزوال گذاردن، خرد شدن، کاستن، سقوط کردن، صرف کردن، رد کردن، خم شدن، خمیدن سایر معانی: سرازیری، خمش، خمیدگی (به ...
عیب دار کردن، عاجز کردن، ناتوان کردن، از کار انداختن، ناتوان ساختن، زله کردن، فاقد صلاحیت قانونی کردن سایر معانی: معلول کردن، ناقص العضو کردن، آکمند کردن [کامپیوتر] از کار انداختن ؛ ناتوان س ...
کودن، احمق، کند، گرفته، راکد، کند کردن سایر معانی: کم هوش، کند ذهن، خنگ، کرخ، کرخت، عاری از احساس، بی حس، خمود، سست، بی حال، بی اشتیاق، بی دل و دماغ، بی مزه، غیرفعال، بی فعالیت، بی کار، ناکن ...
بی اثر کردن، ناتوان کردن، سست کردن، بی رگ کردن، بی حال کردن، جسما ضعیف کردن سایر معانی: بی رمق کردن، (اخلاق یا روحیه) تضعیف کردن، ضعیف کردن، از کارایی کاستن، بد روحیه کردن، نومید کردن، کم جا ...
خستگی، فرسودگی سایر معانی: برون کشی، تهی سازی، مصرف (تا آخر)، تخلیه، تمام شدن، ته کشیدن، بی توانی، ستوهی، ماندگی [نساجی] تخلیه - رمق کشی حمام رنگ- حمام رنگ [ریاضیات] افنا، اشباع ...
بیهوشی، ضعف، غش، ضعیف، کم نور، غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن سایر معانی: از هوش رفتن، از حال رفتن، تباسیدن، شمیدن، ناهشیار شدن، (رنگ یا صدا یا احساس و غیره) ضعیف، بی حال، کم توان، خفیف، سست، ...
سستی، نرمی، ناچیزی، ناقابلی، پوچی، نازکی
ناک، سست، بی دوام، شل و ول سایر معانی: (نازک و بدساخت و کم دوام) پیزری، زپرتی، پوشالی، سست و بی دوام، زود خراب شو، ناپایا، غیرموجه، ناپذیرفتنی، بیخودی، بی اثر، (انگلیس) کاغذ نازک (که سابقا ن ...
مزخرف، نادان، ابله، احمق، ابلهانه، جاهل، نابخرد سایر معانی: بی شعور، دبنگ، ناهوشمند، گول، گولو، احمقانه، نابخردانه، با بی فکری، مسخره آمیز، مضحک، خنده آور، خجل، خجالتمند، شرمسار
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک سایر معانی: علیل، زودآسیب، نازک نارنجی، آسیب پذیر، کم بنیه، بدحال، ظریف [بهداشت] آسیب پذیر