سپری، متناهی سایر معانی: فرزانه، با معرفت، فرهیخته، آموخته، والا، فراگشته، نابود، شکست خورده، کسی که کارش تمام است (یا کارش ساخته است)، پایان یافته، تمام (شده)، انجامیده، کامل (شده)، تکمیل ( ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بزیبایی، باوقار، موقرانه، بانزاکت
معصوم سایر معانی: پاک، منزه، اشو، بی لکه، بی عیب، بی کاستی، بی اشتباه، بی لغزش، بی آهو، بی آک، بی گناه، پاکدامن، پارسا
سخت، مشتاقانه، قوی، شدید، زیاد سایر معانی: ستهم، فربود، حاد، تند و تیز، آتشین، پرصمیمیت، پر تنش، پر زور، ژرف، (رنگ) سیر، تیره، پراحساسات، پرحرارت، پرشور، شورمند، جوشی، پرفعالیت، مهیج [برق و ...
شیرین، لذیذ، خوش مزه، شهوت انگیز سایر معانی: لذیذ (به ویژه به خاطر شیرین بودن)، خوش طعم، چرب و نرم، شاداب، خواستنی، دلنواز، روح بخش، دلپذیر
مهربان، ملایم، خوش مزاج، معتدل سایر معانی: خفیف، کم، سبک، آرام، میانه گرای، سست [مهندسی گاز] ملایم، نرم، معتدل [نساجی] نرم - ملایم - لطیف [آب و خاک] ملایم، کم، معتدل ...
آذینی، تزیینی، زینتی، آرایشی، تزئینی، گیاه آرایشی، گیاه تزئینی
بهشتی، مینوی، ملکوتی، پردیسی، جنتی، فردوسی (paradisiac هم می گویند)
پر سر و صدا سایر معانی: 1- خلنده، آژنده، سوراخ کننده 2- نافذ، هناینده، تیز، بلند، کرکننده، تیزبین، مافذ، سورا کننده
خوش اندامی، قشنگی، زیبایی سایر معانی: خوشگلی
زیبا سایر معانی: زیبا
شیک پوش، خیلی شیک سایر معانی: (قدیمی - خودمانی - اغلب کنایه آمیز) مجلل، شیک، معرکه