تمرین آتشباری [حملونقل دریایی] تمرین تیراندازی نیروی دریایی
واژههای مصوب فرهنگستان
پرورش بدنى، ورزش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضمیمه، استفاده، درخواست، کاربرد، استعمال، درخواست نامه، ممارست سایر معانی: مالیدن به، زدن به، چیز مالیدنی یا زدنی (به ویژه دارو)، تقاضا، تقاضانامه، فرم، پشتکار، سعی، مداومت، ربط، اطلاق، وابس ...
عملی، کابردی، کاربسته، بکاربرده، وضع معموله، برای هدف معین بکار رفته سایر معانی: کاربردی، عملی (در مقابل: نظری یا ناکاربردی (theoretic(al)، بکار بردنی، بکاربرده شده [نساجی] کاربردی - عملی [ر ...
عملیات جنگی، رانش ازمایشی، تمرین جنگی، رانش تمرینی سایر معانی: (امریکا - ارتش - خودمانی) تمرین تیراندازی (بدون فشنگ واقعی)، مشق پای قبضه، تمرین بدون مهمات، عملیات جنگی بدون مهمات، تمرین جنگی ...
تقلا، اعمال زور، ثقل سایر معانی: تلاش، کوشش، زورزنی، جد و جهد، کار سخت، کار شاق، اعمال، به کارگیری، به کاربندی
ازمایش، امتحان، تدبیر، تجربه، تجربه کردن، ازمایش کردن سایر معانی: آزمایش، آزمونه، آروین، آزمونگری، آزمایش کردن، مورد تجربه قرار دادن، آزمودن، امتحان کردن، رجوع شود به: experimentation، عمل [ ...
کنترل کردن، حکومت کردن، حکمرانی کردن، تابع خود کردن، حاکم بودن، فرمانداری کردن سایر معانی: فرمانروایی کردن، تحت تاثیر قرار دادن، نفوذ کردن در، مهار کردن، تعیین کردن، اداره کردن، معیف کردن، م ...
خرحمالی، کار شاق، خرحمالی کردن، جان کندن، چرک کردن سایر معانی: (محلی) مشقت کشیدن، (قدیمی) خیس کردن، کار سخت، مرطوب کردن
با تجربه سایر معانی: مجرب، ورزیده، کاردیده، کارآزموده، ماهر، حرفه ای
عادت، مثال، عرف، رویه سایر معانی: (علوم و هنرها و غیره) بخش عملی (در برابر: بخش تئوری)، انجام، رسم، عمل، خوی
پیشرفت، عمل، اقدام، روند، جریان عمل سایر معانی: (انجمن های علمی و غیره - جمع) صورت جلسه، شرح مذاکرات، ادامه، دنبال گیری، پیگیری، طرز [حقوق] سوابق امر، گردش کار، جریان دعوی (یا دادرسی یا رسید ...