exertion
معنی
تقلا، اعمال زور، ثقل
سایر معانی: تلاش، کوشش، زورزنی، جد و جهد، کار سخت، کار شاق، اعمال، به کارگیری، به کاربندی
سایر معانی: تلاش، کوشش، زورزنی، جد و جهد، کار سخت، کار شاق، اعمال، به کارگیری، به کاربندی
دیکشنری
اعمال
اسم
scramble, bout, tug, effort, exertion, strainتقلا
exertion, impressmentاعمال زور
gravity, exertionثقل
ترجمه آنلاین
تلاش
مترادف
action ، activity ، application ، attempt ، effort ، elbow grease ، employment ، endeavor ، exercise ، hard pull ، industry ، labor ، long pull ، operation ، pains ، strain ، stretch ، striving ، struggle ، toil ، travail ، trial ، trouble ، use ، utilization