معنی

خرحمالی، کار شاق، خرحمالی کردن، جان کندن، چرک کردن
سایر معانی: (محلی) مشقت کشیدن، (قدیمی) خیس کردن، کار سخت، مرطوب کردن

دیکشنری

مویل
اسم
drudgery, elbow grease, fag, plod, punisher, moilخرحمالی
فعل
stain, begrime, fester, grime, moil, draggleچرک کردن
fag, grub, swot, moilجان کندن
drudge, fag, moil, plod, slogخرحمالی کردن
صفت
moilکار شاق

ترجمه آنلاین

مولکول

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.