معنی

عادت، مثال، عرف، رویه
سایر معانی: (علوم و هنرها و غیره) بخش عملی (در برابر: بخش تئوری)، انجام، رسم، عمل، خوی

دیکشنری

پراکسیس
اسم
procedure, surface, scheme, tack, method, praxisرویه
custom, tradition, practice, common law, praxis, civil lawعرف
habit, practice, custom, wont, tradition, praxisعادت
example, instance, parable, exemplar, proverb, praxisمثال

ترجمه آنلاین

پراکسیس

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.