اخراج، خلع ید سایر معانی: اخراج، خلع ید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عاق کردن، از اری محروم کردن سایر معانی: از ارث محروم کردن، از حقوق و امتیازات خود محروم کردن، از ارک محروم کردن
اخراج، عزل، برکناری، مرخصی سایر معانی: (از کار) برکناری، انفصال، رد سازی، مردود شمردن (dismission هم می گفتند)، مرخص سازی، راهی سازی [حقوق] قرار یا حکم مختومه کردن دعوی، انفصال، اخراج ...
تبعید کردن، جابجا کردن، جانشین شدن، جای چیزی را عوض کردن سایر معانی: جا به جا کردن، (از جای اصلی خود) حرکت دادن، (جای شخص یا چیز دیگر را) گرفتن، جایگزین شدن، غصب کردن، آواره کردن، بی خانمان ...
طرد، دفع، دعوای استرداد، حق تصرف ملک و مطالبه خسارت سایر معانی: برون افکنی، برون ریزی، فوران، پرتابش، بیرون کردن، اخراج [حقوق] دعوای تصرف عدوانی، دعوای رفع مزاحمت
خرد کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، زدودن، بیرون کردن، حذف کردن، منتفی کردن سایر معانی: از قلم انداختن، به حساب نیاوردن، (از متن و غیره) زدن، از بین بردن، معدوم کردن، نابودکردن، نیست ک ...
1- (عامیانه) بیرون کردن، اخراج کردن، 2- (فوتبال) توپ را به خارج از زمین بازی زدن [نفت] شروع انحراف
اخراج، محروم سازی، بیبهره سازی سایر معانی: (حقوق) خلع ید، اخراج قانونی، اخراج کننده، برون ران، خلع ید [حقوق] محروم کردن، خلع ید کردن، اخراج، تصرف عدوانی
جدا کردن، تجزیه کردن، توقیف کردن سایر معانی: رجوع شود به: sequester، مصادره
دور انداختن، چیز بی مصرف، چیز دورانداخته، چیز دورانداخته سایر معانی: 1- دور انداختن 2- حرام کردن، به هدر دادن 3- به بطالت گذراندن، اشغال، چیز دورانداخته، چیز بی مصرف، دور انداختنی، یکبار مصر ...