throw away
معنی
دور انداختن، چیز بی مصرف، چیز دورانداخته، چیز دورانداخته
سایر معانی: 1- دور انداختن 2- حرام کردن، به هدر دادن 3- به بطالت گذراندن، اشغال، چیز دورانداخته، چیز بی مصرف، دور انداختنی، یکبار مصرف، مصرف کن و دور بیانداز، ورقه ی اعلان (که در خیابان ها و غیره به اشخاص داده می شود)، مصرف کن و دور بیانداز a throwaway bottle بطری دورانداختنی خودمانی، بی رودرواسی، غیر رسمی
[سینما] بریده فیلم
سایر معانی: 1- دور انداختن 2- حرام کردن، به هدر دادن 3- به بطالت گذراندن، اشغال، چیز دورانداخته، چیز بی مصرف، دور انداختنی، یکبار مصرف، مصرف کن و دور بیانداز، ورقه ی اعلان (که در خیابان ها و غیره به اشخاص داده می شود)، مصرف کن و دور بیانداز a throwaway bottle بطری دورانداختنی خودمانی، بی رودرواسی، غیر رسمی
[سینما] بریده فیلم
دیکشنری
دور انداختن
فعل
throw away, discard, cast off, throw off, scrapدور انداختن
ترجمه آنلاین
دور انداختن
مترادف
abandon ، cast ، cast off ، chase ، clear ، discard ، dismiss ، dispense with ، ditch ، drop ، dump ، eject ، eliminate ، evict ، extrude ، free oneself of ، get rid of ، jettison ، junk ، lose ، refuse ، reject ، rid oneself of ، scrap ، shake off ، shed ، shuck ، slip ، throw off ، throw out ، turn down ، unburden