حماسه، حماسه اسکاندویناوی سایر معانی: رزمنامه، پهلوان نامه، داستان، حماسه ی اسکاندیناوی، ساگا (معمولا به نثر و مربوط به قرون وسطی و سرگذشت خانواده های مهم و قهرمانان)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رهایی، رستگاری، نجات، سبب نجات سایر معانی: رهایش، آمرزش، بوخت، وسیله ی رستگاری، مایه ی نجات، اسباب آمرزش
میانه، رضایتبخش، خرسند کننده سایر معانی: بسنده، کافی، قانع کننده، خشنودگر [بهداشت] کافی [ریاضیات] رضایتبخش
اندوختن، نگاه داشتن، پس انداز کردن، نجارت دادن، رهایی بخشیدن، پس انداختن، فقط بجز، بجز اینکه، فقط بجز سایر معانی: رهانیدن، نجات دادن، بوختن، (سالم و غیره) نگهداشتن (به جای ((زنده باد)) هم به ...
درجه، تناسب، وزن، ترازو، نسبت، اندازه، معیار، پوسته، کفه ترازو، مقیاس نقشه، خط مقیاس، هر چیز مدرج، وسیله سنجش، هر چیز پله پله، اعداد روی درجه گرماسنج و غیره، پولک یا پوسته بدن جانور، مقیاس، ...
کمی، تنگی
کمی، کمیاب
پراکنده شدن، پراکنده وپریشان کردن، افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن سایر معانی: پاشیدن، پراکندن، فتالیدن، ولو کردن، پخش و پلا کردن، پاشیده شدن، ولو شدن، پخش و پلا شدن، متفرق شدن ...
صورت، برنامه، فهرست، جدول، برنامه زمانی، جدول زمانی، فرانما، زمان بندی کردن، در برنامه گذاردن، برنامه ریزی کردن، صورت یا فهرستی ضمیمه کردن سایر معانی: (معمولا ضمیمه ی ورقه ی خرید یا وصیت نام ...
تحصیل، تعلیم، تدریس، کسب دانش سایر معانی: آموزش (در مدرسه و غیره)، شهریه، هزینه ی تحصیل، schoolfellow تدریس
حساب، نشان، مارک، امتیاز، نمره، چوب خط، نمره امتحان، حساب امتیازات، امتیاز گرفتن، بحساب آوردن، پوان اورد ن، با چوب خط حساب کردن، علامت گذاردن، ثبت کردن، تحقیر کردن، پرداختن، حساب کردن سایر م ...
تقلا، کوشش، تلاش، با دست و پا بالا رفتن، املت درست کردن، بزحمت جلو رفتن، تقلا کردن سایر معانی: (با شتاب) خزیدن، چهاردست و پا رفتن، بالا رفتن، (برای به دست آوردن چیزی) تلاش کردن، دست و پا زدن ...