scramble
معنی
تقلا، کوشش، تلاش، با دست و پا بالا رفتن، املت درست کردن، بزحمت جلو رفتن، تقلا کردن
سایر معانی: (با شتاب) خزیدن، چهاردست و پا رفتن، بالا رفتن، (برای به دست آوردن چیزی) تلاش کردن، دست و پا زدن، سر و دست شکستن، خیزیدن، (به سرعت) هواپیمای جنگی را به هوا فرستادن، خیز کردن، قاتی پاتی کردن، درآمیختن، درهم ریختن، (الکترونیک - به منظور رمزی کردن اطلاعات و غیره) درهم ساختن، (معمولا با: up) به طور بی قاعده جمع آوری کردن، به طور ناجور گردآوردن، سرهم بندی کردن، (با شتاب) جور کردن، (تخم مرغ را) به هم زدن و پختن، خاگینه کردن، (دشوار و شتاب آمیز) پیشروی، بالاروی، صعود، جنب و جوش، هجوم، توده ی درهم و برهم، مجموعه ی قاتی پاتی، تلنبار، گروه ناجور، (فوتبال امریکایی) تلاش کردن و زمینه را برای پاس دادن آماده کردن، تخم مره املت درست کردن
[کوه نوردی] صعود با چهار دست وپا
سایر معانی: (با شتاب) خزیدن، چهاردست و پا رفتن، بالا رفتن، (برای به دست آوردن چیزی) تلاش کردن، دست و پا زدن، سر و دست شکستن، خیزیدن، (به سرعت) هواپیمای جنگی را به هوا فرستادن، خیز کردن، قاتی پاتی کردن، درآمیختن، درهم ریختن، (الکترونیک - به منظور رمزی کردن اطلاعات و غیره) درهم ساختن، (معمولا با: up) به طور بی قاعده جمع آوری کردن، به طور ناجور گردآوردن، سرهم بندی کردن، (با شتاب) جور کردن، (تخم مرغ را) به هم زدن و پختن، خاگینه کردن، (دشوار و شتاب آمیز) پیشروی، بالاروی، صعود، جنب و جوش، هجوم، توده ی درهم و برهم، مجموعه ی قاتی پاتی، تلنبار، گروه ناجور، (فوتبال امریکایی) تلاش کردن و زمینه را برای پاس دادن آماده کردن، تخم مره املت درست کردن
[کوه نوردی] صعود با چهار دست وپا
دیکشنری
تقلا کردن
اسم
scramble, bout, tug, effort, exertion, strainتقلا
effort, endeavor, scramble, bustle, fuss, mussتلاش
attempt, effort, try, endeavor, trial, scrambleکوشش
فعل
scrambleاملت درست کردن
heave, slog, tussle, scramble, struggle, agonizeتقلا کردن
scrambleبزحمت جلو رفتن
clamber, scrambleبا دست و پا بالا رفتن
ترجمه آنلاین
تقلا
مترادف
clutter ، commotion ، competition ، conglomeration ، free for all ، hash ، hassle ، hustle ، jumble ، jungle ، litter ، melee ، mishmash ، muddle ، race ، rat race ، rush ، shuffle ، struggle ، tumble ، tussle