انحراف، نهاد، تمایل، عطف، خو، شیب، خمیدگی بجلو و پایین سایر معانی: سرازیری، سربالایی، کژینگی، شیبداری، (فکر و احساس) میل، گرایش، طبع، زاویه ی شیب، میزان شیب، تعظیم خفیف، سرفرودآوری، سیرت، طب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نا شناس، مجهولالهویه، نا شناخت، بانام مستعار سایر معانی: بیستار، باهویت یا لباس مبدل، به طور ناشناس، ناشناخته
ناراحتی، ناجوری، زیان، نارضایتی سایر معانی: (قدیمی) ناراحتی، زحمت، خسران
غیر قابل سرایت، نگفتنی، غیر قابل ابلاغ، غیرقابل پخش، بدون رابطه، بی حرف سایر معانی: اظهارنکردنی، غیرقابل ابلاه
عدم قبول، عدم موافقت، عدم تسلیم
بی نتیجه، نا درست، بی ربط، گسیخته، غیر معقول، غیر منطقی، فاقد ارتباط منطقی سایر معانی: نامعقول، نامربوط، آشفته، بی سامان، ناسازمند، inconsecutive : فاقد ارتباط منطقی
ناجور، متناقض، منافی، مانعهالجمع سایر معانی: ناسازگار، ناهمساز، ناهماهنگ، ناهمجور، (دارای جزئیات متناقض) ناهندام، متناق [برق و الکترونیک] ناسازگار [ریاضیات] ناسازگار، متناقض، نا متوافق [پلی ...
بیش از پیش، به طور فزاینده، به طور دائم التزاید، به طور روزافزون، بطور افزاینده، با افزایش، پیوسته بیشتر، هی بیشتر
بی چاره، بی درمان، بهبودی ناپذیر، علاج ناپذیر سایر معانی: لاعلاج، درمان ناپذیر
نکره، نا معین، سیال، بی حد، معلق، بی اندازه، بیکران، غیر صریح، غیر قطعی، غیرقابل اندازهگیری سایر معانی: نامشخص، مبهم، نامعلوم، (دستور زبان) ناشناخته، نامحدود، بی حد و حصر، بی شمار، غیرمطمئن، ...
بطور نامحدود، بطور نامعین، بطور نامعلوم، برای یک مدت نامحدود [ریاضیات] به طور نامعین، تا ابد
فنا ناپذیر، از میان نرفتنی، نابود نشدنی سایر معانی: ویران نکردنی (یا نشدنی)، تباهی ناپذیر، خراب نشدنی، نابود نشدنی (یا نکردنی) [برق و الکترونیک] فناناپذیر، ناویرانگر [ریاضیات] فنا ناپذیر، تخ ...