incurable
/ˌɪnˈkjʊrəbl̩/

معنی

بی چاره، بی درمان، بهبودی ناپذیر، علاج ناپذیر
سایر معانی: لاعلاج، درمان ناپذیر

دیکشنری

ناخوشایند
صفت
incurableعلاج ناپذیر
incurable, irremediable, immedicableبی درمان
hapless, poor, forlorn, helpless, incurable, desperateبی چاره
incorrigible, incurableبهبودی ناپذیر

ترجمه آنلاین

غیر قابل درمان

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.