incurable
معنی
بی چاره، بی درمان، بهبودی ناپذیر، علاج ناپذیر
سایر معانی: لاعلاج، درمان ناپذیر
سایر معانی: لاعلاج، درمان ناپذیر
دیکشنری
ناخوشایند
صفت
incurableعلاج ناپذیر
incurable, irremediable, immedicableبی درمان
hapless, poor, forlorn, helpless, incurable, desperateبی چاره
incorrigible, incurableبهبودی ناپذیر
ترجمه آنلاین
غیر قابل درمان
مترادف
cureless ، deadly ، fatal ، hopeless ، immedicable ، impossible ، inoperable ، irrecoverable ، irremediable ، irreparable ، nowhere to go ، out of time ، remediless ، serious ، terminal ، uncorrectable ، unrecoverable