inconsistent
/ˌɪnkənˈsɪstənt/

معنی

ناجور، متناقض، منافی، مانعهالجمع
سایر معانی: ناسازگار، ناهمساز، ناهماهنگ، ناهمجور، (دارای جزئیات متناقض) ناهندام، متناق­
[برق و الکترونیک] ناسازگار
[ریاضیات] ناسازگار، متناقض، نا متوافق
[پلیمر] ناموزون، ناهماهنگ

دیکشنری

ناسازگار
صفت
inconsistent, contradictory, conflicting, incompatible, opposite, repugnantمتناقض
inconsistentمنافی
inconvenient, uneven, disparate, inconsistent, misfit, inappropriateناجور
inconsistentمانعهالجمع

ترجمه آنلاین

ناسازگار

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.