(انگلیس) وزارت کشور [حسابداری] اداره مرکزی [کامپیوتر] دفتر محل اقامت .
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر گردان، اواره، غریب، دربدر، بی خانمان، بی مسکن، خانه بدوش، بی مکان و منزل سایر معانی: بی کاشانه، آواره
قتل، ادمکشی سایر معانی: آدمکشی، قتل نفس [بهداشت] آدمکشی
درستی، امانت، صداقت، جلال، قدوسیت، درستکاری، دیانت، راستکاری، قابلیت امین سایر معانی: دست و دل پاکی، پاکدستی، راستگویی، بی شیله پیلگی، رکی، (در اصل) شرف، شرافت، آبرو، والایی، فربودی، بابکی، ...
نومید سایر معانی: ناامید، ناامیدوار، مایوس، بیچاره، لاعلاج، درمان ناپذیر، اصلاح ناپذیر، سامان ناپذیر، بهتر نشدنی، نومید کننده، مایوس کننده
ترشرو، عصبانی سایر معانی: زودرنج، حساس، huffish ترشرو
شخص، انسانی، وابسته بانسان، دارای خوی انسانی سایر معانی: وابسته به نژاد بشر (گونه ی homo sapiens)، آدمیزادی، بشری، انسی، وابسته به یا توسط انسان ها، (دارای ویژگی های انسانی مانند حسادت یا شج ...
شبیه انسان سایر معانی: انسانواره (به ویژه نیاکان بسیار پیشین انسان)
فرض کردن، برانگاشتن سایر معانی: فرضیه درست کردن، گمانه کردن، نهشته کردن، فر کردن
پرستیدن، بحد پرستش دوست داشتن، بت ساختن، صنم قرار دادن سایر معانی: تبدیل به بت کردن، بت ساختن (از)، زیاده ستودن، بیش از حد تحسین کردن، (به طور نامعقول) پرستیدن
روشنایی شبانه بر روی باطلاق، چیز گمراه کننده، نور کاذب، شعله کمرنگ سایر معانی: (نوری که شب ها روی باتلاق زارها می رقصد) گول آتش، اغفالگر، واهی، گولزن، روشنایی شبانه بر روی زمین های باتلاقی ک ...
تصوری بودن، خیالی بودن، تخیل