غباری، گرد و خاکی سایر معانی: غبارآلود، پر گردو خاک، گرد گرفته، گردآلود، گرد مانند، غبار مانند، آرد مانند، خاکی، خشک، بی روح، بی ارزش، بیهوده، بی حاصل، خاکی رنگ، گرد فام، تیره، کدر، ابری، گر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] خاک آلود ( اصطلاحی عامیانه ) برنامه ای ضعیف و بسیار قدیمی که مربوط به سالهای استفاده از کارتهای سوراخدار است، گر چه این برنامه از رده خارج شده، اما به دلیل احتمال استفاده از آن، ه ...
خشک، بی روح، بایر، بی لطافت، بی مزه سایر معانی: بی آب و علف، لم یزرع، کم باران، کم آب، خشک و بی روح، عاری از لطافت، کسل کننده، خالی [عمران و معماری] خشک - کماب - بایر [زمین شناسی] خشک، کم آب ...
اخلاقا خشک، یابس، خشک، بی آب، خشک کردن، تشنه شدن، خشکانیدن سایر معانی: بدون آب، بی اشک، بی سرشک، کم باران، دچار خشکسالی، کم آب، تشنه، آب نیاز، خشکیده، (گاو و گوسفند و غیره که شیر نمی دهند) ب ...
بیهوشی، ضعف، غش، ضعیف، کم نور، غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن سایر معانی: از هوش رفتن، از حال رفتن، تباسیدن، شمیدن، ناهشیار شدن، (رنگ یا صدا یا احساس و غیره) ضعیف، بی حال، کم توان، خفیف، سست، ...
کبود، نا امید، بی رنگ، پیر، کهنه، باستانی، خاکستری، سفید، سفید مایل بخاکستری، سفید شونده، رو به سفیدی رونده، بد بخت سایر معانی: رنگ خاکستری، دیز، دیزه، (موی سر) سفید، جوگندمی، تیره و تار، غم ...
پودری، پودر مانند، گرد مانند سایر معانی: گردسان
رنگ سیاه، سمور، لباس سیاه سایر معانی: (جانورشناسی) سمور شبدیز (به ویژه martes americana)، پوست سمور شبدیز، خز سمور سیاه، (جمع) پالتو خز سمور سیاه، (جمع - نادر) جامه ی سوگواری، مشکی ...
کج خلق، خسته کننده، کسل کننده، ناراضی سایر معانی: ملال انگیز، ملالت اور