مناسب، قابل جرح و تعدیل، قابل توافق، وفقپذیر، سازوار سایر معانی: سازگار، انعطاف پذیر، سازش پذیر، اقتباس پذیر، انطباق پذیر، قابل تغییر [برق و الکترونیک] تطبیق پذیر مدار یا سیستمی که می تواند ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرک، افزایش، ضمیمه، اضافه، جمع، لقب، متمماسم، اسم اضافی، ترکیب چند ماده با هم سایر معانی: (حساب) جمع، اضافه شدن، افزودگی، هر چیز اضافه شده یا الحاق شده به چیز دیگر، الحاقی، اضافی، عنوانی که ...
توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهد نامه سایر معانی: قبولی، همداستانی، سازگاری، سازواری، همدلی، موافقتنامه، تفاهم نامه ...
هم تراز کردن، ردیف کردن، بصف کردن، در صف امدن، در یک ردیف قرار گرفتن سایر معانی: هم صف شدن با، همکاری کردن با، هم پالکی شدن با، (مکانیک) هم راستا کردن، به خط کردن، (اتومبیل) میزان کردن، تراز ...
تنظیم، هم ترازی، صف بندی سایر معانی: میزان، توازن، هم صف بودن، هم راستایی، هم محوری، همکاری، پیوند، اتحاد، خط محور، ردیف، مسیر، خطکشی، خرند [سینما] خط بندی [عمران و معماری] صحیح جاگذاری قطعه ...
اصلاح کردن، تغییر دادن، عوض کردن، دگرگون شدن، تغییر یافتن، دگرگون کردن، جرح و تعدیل کردن سایر معانی: (جزئیات ولی نه کلیات را) عوض کردن، دگراندن، دستکاری کردن، دگروار کردن، (خیاطی) بازدوزی کر ...
دگرش پذیر سایر معانی: قابل تغییر
فرعی، تابع، کمک، کمکی، مربوط به کلفت سایر معانی: (گیاه شناسی) دولبه (مانند ساقه ی مسطح برخی علف ها) (ancipitous هم می گویند)، دستیار، معین، (اغلب با to) تابع، وابسته، مستخدم بومی [حقوق] تبعی ...
سخنگو، گوینده، اعلان کننده سایر معانی: رنجه داشتن، رنج دادن، اذیت کردن، آزار دادن، (رادیو و تلویزیون) گوینده، اعلام کننده، آگهساز [سینما] اعلام کننده / برنامه گو
تابع، حوزه، ایالت، درامد اتفاقی، متعلقات، وقف سایر معانی: تیولی که پادشاه برای پرداخت مخارج فرزندان خردسال خود اختصاص می داد، درآمد اضافی، فوق العاده و مدد معاش
ضمیمه، پیوست، دستگاه فرعی سایر معانی: الحاقیه، برافزود، برآویخت، جزو، آویزه [زمین شناسی] ضمیمه ،پیوست ،دستگاه فرعى، ضمایم متصل به بدن حشرات، مانند پاها و بالها. [ریاضیات] ضمیمه، اضافه ...
ضمیمه، ذیل، پیوست، زائده، دنباله، اویزه، زائده کوچک، قولون، زائده اپاندیس سایر معانی: (کتاب و نوشته) مطالب اضافی (معمولا در آخر)، فهرست، افزود نگاشت، پی نوشت، آویزه، پس فهرست، (کالبدشناسی) آ ...