بیان قهقرایی، پاداوج سایر معانی: افت، نزول، سقوط، نومیدی، یاس، بیان قهقرایی مثل gt; زنم مرد، مالم رابردند و سگم هم گم شد lt;، بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود، بیان قهقرایی نمودن [س ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازداشت، عقب زنی، وارونه، مکی، عود سایر معانی: عود بیماری، برگشت، بد بیاری، معکوس
(امریکا - خودمانی) هر چیز ناخوشایند، (قدیمی - خودمانی) آدم انگل، آدم ولگرد و تلکه کن، ادم بیکار، ادم تنبل، چر میان
نارضایتی، ناخوشنودی، عدم رضایت
(verb transitive) رفع طلسم کردن، (مجازا) از شیفتگی در آوردن
آرمان زدایی کردن، تو ذوق کسی زدن، ناامید و دلسرد کردن، سرخورده کردن، از شیفتگی درآوردن، توهم زدایی کردن، کژانگار زدایی کردن، از اشتباه درآوردن، رهایی از شیفتگی، وارستگی از اغفال، بیداری از خ ...
پست کردن، کشتن، ازردن، رنجاندن، ریاضت دادن سایر معانی: ریاضت کشیدن، نفس کشی کردن، کف نفس کردن، (برای تعالی بخشی روحی) جسم را خوار کردن، شرمنده کردن، شرمگین کردن، خجلت زده کردن، سرافکنده کردن ...
پشیمانی، تاسف، تاثر، افسوس، افسوس خوردن، حسرت بردن سایر معانی: تاسف خوردن، متاسف بودن، دریغ خوردن، دریغیدن، دژمانیدن، دژوانیدن، پشیمان شدن، ندامت، نادم شدن [ریاضیات] تأسف
پشیمان، نادم، متاسف، پر تاسف، متاثر، نامراد سایر معانی: پر تاسف، پشیمان، متاثر
قابل تاسف سایر معانی: تاسف آور، افسوس انگیز، دریغ آور
کج، اریب، کج خلق، انسداداریب، عقیم گذاردن، بی نتیجه گذاردن، حائل کردن، در سرتاسر ادامه دادن یا کشیدن، خنثی نمودن، خنثی کردن، مخالفت کردن با سایر معانی: ممانعت کردن، (سر راه کسی) مانع گذاشتن، ...
مضطرب، اشفته، دل ازار، رنجش امیز سایر معانی: مزاحم، دردسردهنده، آزاردهنده، پرزحمت، پردردسر [حقوق] ایذایی، مزاحم، بدون دلیل منطقی یا عذر موجه