مقدم، مقدماتی، نخست، یکم، اولا، اولین، اول، نخستین، نسختین سایر معانی: یکمین، آغازین، جلو(تر از دیگران)، نفر اول، (به ویژه در موسیقی) رتبه ی اول، درجه ی یک، ارشد، اولین بار، نخستین بار، ترجی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جدلی، قانونی، دادگاهی، بحثی، مربوط به سخنرانی سایر معانی: ستیهشی، مناظره ای، (وابسته به کاربرد علم به ویژه علم پزشکی در حل مسایل حقوقی به ویژه جنایات) پزشکی قانونی، کالبدسنجی [حقوق] مربوط به ...
خودمانی سایر معانی: یاری، رفاقت، مساعدت [کامپیوتر] میزان آسان بودن کار با کامپیوتر یا برنامه
خوشرو، خون گرم، خیر، خوش مشرب، خوش دماغ سایر معانی: تندرستی آفرین، سلامتی بخش، (آب و هوا) ملایم و سالم، (شخص) سر زنده و گرم، رفیق دوست، (در اصل) وابسته به نکاح و زاد و ولد، نکاحی، زایشی، واب ...
خوش رویی، خونگرمی، خوش مشربی سایر معانی: خوش معاشرتی
اقامنشی، بانومنشی، نجابت، ادب
خوشامد، استقبال شایان، خوشامدگویی، خوشامد گویی صمیمانه، خوشامد گرم، درود گرم
خوشایند، مهربان، دلپذیر، بخشنده، رئوف، توفیق دهنده، فیض بخش، زیر دست نواز، خیر خواه، مطبوع دارای لطف سایر معانی: رعنا، باوقار، زیبنده، مهربان و جذاب، متین، پر ناز و نعمت، پر رفاه، پر سلیقه، ...
خوشه خوشه، گروهی، اجتماعی دسته ای، گروده دوست، جمعیت دوست، گروه جو، گلهای سایر معانی: (در مورد انسان ها و حیوانات) اجتماعی، گله زی، گروه زی، هم گرای، گروه گرای، معاشرتی، اهل رفت و آمد، مردم ...
نیمه راه، نصفه کاره، نیم راه، اندکی سایر معانی: نصف راه، در وسط هر چیز، ناتمام، نیمه تمام، ناقص [فوتبال] نیمه راه
متناسب و متوازن، جور، موزون، سازگار، (اندیشه یا سلیقه یا احساس و غیره) متوافق، همدل، همدل و همصدا، فراخور، هم آواز، هم عقیده، هم اندیش، (موسیقی) هماهنگ، دارای هارمونی، همساز، آهنگین، خوش آهن ...
شفا، بهبودی، علاج، شفادهنده