تسلیم کردن، تسخیر کردن، فتح کردن، مغلوب کردن، پیروزی یافتن بر، غالب امدن، ستاندن سایر معانی: (در اثر جنگ و پیروزی) به دست آوردن، گشودن، دست یافتن بر، شکست دادن، چیره شدن، غلبه کردن، پیروز شد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
conqueror, n•کشورگشا، فاتح، پیروزگر
هجومپذیر، قابل حمله سایر معانی: هجوم پذیر، قابل حمله
پیروزی، تسخیر، غلبه سایر معانی: (در اثر جنگ و پیروزی) تسخیر، فتح، گشایش، استیلا، کشورگشایی، ربایش (دل شخصی دیگر)، شیفته سازی، دلبری، شیدایی، خاطرخواهی، سرزمین تسخیری، هر چیزی که در اثر پیروز ...
سرانداز سایر معانی: نترس، بی باک، بی هراس، متهور، بی ترس، بی پروا
شکست خورده سایر معانی: شکست دادن، هزیمت، مغلوب ساختن شکست، از شکل افتاده گی، بی قوارگی
شکست ناپذیر، مغلوب نشدنی سایر معانی: مغلوب نکردنی، سخت، استوار
سخت، قوی، غیر قابل مقاومت سایر معانی: مقاومت ناپذیر، پدافند نکردنی، وسوسه انگیز، خواستنی
رام کردن، تسلیم کردن، مطیع کردن، مقهور ساختن سایر معانی: مغلوب کردن، از پای در آوردن، شکست دادن، مقهور کردن، (با استدلال یا مهارت) چیره شدن بر، مهار کردن، منکوب کردن، تحت کنترل در آوردن، تحت ...
حساس، اماده پذیرش، فروگیر پدیر سایر معانی: رجوع شود به: susceptible، پذیرنده، مستعد [برق و الکترونیک] پذیرنده، مستعد
جابجا کردن، از اسب افتادن یا پیاده شدن، از جای خود تکان دادن سایر معانی: از اسب فرو افکندن، اسب را از گاری یادرشگه باز کردن
تسخیر، غلبه، برد، فتح و ظفر، برنده، دلکش سایر معانی: مبلغ برده شده، فاتح، پیروزمند، جذاب، گیرا، فریبا، برندگی، فریبنده [عمران و معماری] استخراج [فوتبال] برنده [زمین شناسی] استخراج معدن، حفار ...