irresistible
معنی
سخت، قوی، غیر قابل مقاومت
سایر معانی: مقاومت ناپذیر، پدافند نکردنی، وسوسه انگیز، خواستنی
سایر معانی: مقاومت ناپذیر، پدافند نکردنی، وسوسه انگیز، خواستنی
دیکشنری
غیر قابل مقاومت
صفت
irresistible, insupportable, ineluctableغیر قابل مقاومت
strong, powerful, potent, heavy, bouncing, irresistibleقوی
hard, difficult, tough, strict, rigid, irresistibleسخت
ترجمه آنلاین
مقاومت ناپذیر
مترادف
alluring ، beckoning ، charming ، enchanting ، fascinating ، glamorous ، imperative ، indomitable ، ineluctable ، inevitable ، inexorable ، invincible ، lovable ، overpowering ، overwhelming ، potent ، powerful ، ravishing ، scrumptious ، seductive ، stunning ، tempting ، unavoidable ، unconquerable ، urgent