موافق، مهربان، خوشخو سایر معانی: مطیع، فرمانبردار، پذیرا، ماده انجام ,قبول کننده ,فروتن ,تسلیم شونده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر سخت، نپذیرنده، تسلیم نشو سایر معانی: زیربار نرو، تمکین نکننده، ناپذیرا، سرپیچی کننده (به ویژه از قانون)، نا هموار
[کامپیوتر] پذیرایی مشکل سال 2000 - مشکل ایجاد شده ناشی از نرم افزاری که تاریخ را به صورت دو رقمی نشان می دهد( مانند 99 برای 1999 )، از این رو سال 2000 را که پس از 1999 می آید تشخی نمیدهد و ب ...
مناسب، قابل جرح و تعدیل، قابل توافق، وفقپذیر، سازوار سایر معانی: سازگار، انعطاف پذیر، سازش پذیر، اقتباس پذیر، انطباق پذیر، قابل تغییر [برق و الکترونیک] تطبیق پذیر مدار یا سیستمی که می تواند ...
مطیع، وظیفه شناس، گماشت شناس، حلیم سایر معانی: فروتن
مواظب، مطیع، وظیفه شناس، گماشت شناس سایر معانی: حرف شنو، فرمان بردار، سر براه
دم لابه سایر معانی: مداهنه، تملق، سبزی پاک کنی، مداهنه کننده
بخشنده، زیاده رو سایر معانی: لوس کننده، آسان گیر، (بیش از حد) مهربان، ملایم، نرم
سخت، انحناء ناپذیر سایر معانی: خمش ناپذیر، بی خمش، غیرقابل انعطاف، خم ناپذیر، تا نشدنی (واروی: flexible)، (دارای اراده ی) استوار، نرم نشدنی، یکدنده، تغییر ناپذیر، عوض نشدنی، ثابت، دگرگون نشد ...
ستیزه جو، خود سر، سرپیچ، متمرد، لجوج، رام نشدنی، لجوجانه سایر معانی: چموش، دیر رام، سخت لگام، دیر مهار، سرکش، توسن، خیره سر، (فلز و غیره) سخت (که مشکل می شود با آن کار کرد)، (بیماری) دیردرما ...
تسلیم، راضی، پذیرا، حاکی از تسلیم، تن بقضاداده، تن برضا خدا داده، تسلیم پیشامدیا تقدیر، مسلم
سفت، جدی، سخت، جامد، صلب، سفت و محکم، نرم نشو سایر معانی: انعطاف ناپذیر، خم نشدنی یا نکردنی، خمش ناپذیر، کژ نکردنی، سختناک، سخت پا، خدنگ، محکم، پابرجا، قرص، ثابت، استوار، استوان، سختگیر، مقر ...