پوچ، هوایی، هوا مانند، با روح، خود نما، واهی سایر معانی: در هوا، در هوای باز، در معرض نسیم، در آسمان، بسیار بالا، تخیلی، غیر ذاتی (مثل هوا)، غیر واقعی، پا در هوا، دلباز، سبک، بی غم، سر به هو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی ترتیب، شلوغ، بی نظم سایر معانی: نامرتب، نامنظم، درهم و برهم، مغشوش، پریشان، بی سامان، (اجتماع یا فرد) پراغتشاش، پرهرج و مرج، پرآشوب، آشفته، پرهنگامه، مختل، شلوه، ناامن
فراز، صریح، دایر، باز، اشکار، بی ابر، مفتوح، ازاد، روباز، در معرض، رک گو، بی الایش، فاش، علنی، سرگشاده، گشوده، واریز نشده، بی پناه، باز شدن، اشکار کردن، بسط دادن، اشکار ساختن، افتتاح کردن، گ ...
مصدر، خدمتکار بیمارستان، گماشته، مرتب، منظم، باانضباط سایر معانی: بسامان، سامان مند، با دهناد، با سرواد، آراسته، خوش رفتار، نیک رفتار، پیرو قانون، صلح جو، سر به راه، (ارتش) وابسته به امربری، ...
وضع، حالت، پاکیزه، مواظب، مرتب، تر و تمیز، چیدن، تراشیدن، سرشاخه زدن، پیراستن، درست کردن، اراستن، زینت دادن سایر معانی: (در اصل) آماده کردن، مهیا کردن، مجهز کردن، آراستن، تزیین کردن، (سر مو ...
درهم و برهم، تشکیل نشده، نابسامان، فاقد سازمان، غیر مشتکل سایر معانی: بی سازمان، سازمان نیافته، مغشوش، بی ساختار، فاقد ساختار مواد آلی یا موجودات زنده
درهم و برهم، نا مرتب سایر معانی: نامنظم، درهم ریخته، نابسامان، ریخته واریخته، شلخته، شورتی، پچل