رطوبت، نمناک، خیساندن، مرطوب کردن، دلمرده کردن، حالت خفقان پیدا کردن، مرطوب ساختن، خیس کردن سایر معانی: نم، آغار، ژف، مرطوب، نم دار، نم زدن، نم دار کردن، (معمولا با: down - آتش منقل یا بخاری ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابدار، نمناک، مرطوب، تر، بخاردار، نمدار سایر معانی: نمناک، نمدار، مرطوب، ابدار، بخاردار [عمران و معماری] تر [برق و الکترونیک] مرطوب [نساجی] مرطوب - نم دار [آب و خاک] مرطوب، نمناک ...
لعاب زا، لعاب آور، لعاب مانند، لعابی
گرم، خفه، گرفته سایر معانی: (هوا) گرم و مرطوب، مرطوب
لیز، لزج، لجن مال، لجن الوده سایر معانی: زننده، تنفرانگیز، متنفر کننده، لجن گرفته، گلابه دار، لیزایه، لیزابه پوش، لزج و سرد، لیز و سرد، سرد و چسبناک [مهندسی گاز] لجن مال، لزج، لیز ...
لجن الوده، پر از لجن سایر معانی: لجن الوده، پر از لجن
خیس، تر سایر معانی: آبروت، آب کشیده، رطوبت زده، مرطوب، نمناک، خمیرمانند، نرم (و غیر برشته) [نساجی] خیس - تر - مرطوب
چسبناک، لزج، ناروان، چسبناک سایر معانی: رجوع شود به: viscous، (ماده ی زردفام که از سلولز به دست می آید) ویسکوز، غیظ، پرقوام [شیمی] ویسکوز [مهندسی گاز] چسبانک، لزج، غلیظ [زمین شناسی] گرانرو [ ...
رطوبت، تری، اشکبار، خیس، مرطوب، تر، بارانی، خیس خوردن، مرطوب کردن، خیس کردن، خیساندن، تر کردن، نمناک کردن سایر معانی: مه آلود، ابر گرفته، نم دار، هنوز خشک نشده، به کمک آب، با آب، همراه با آب ...