slimy
معنی
لیز، لزج، لجن مال، لجن الوده
سایر معانی: زننده، تنفرانگیز، متنفر کننده، لجن گرفته، گلابه دار، لیزایه، لیزابه پوش، لزج و سرد، لیز و سرد، سرد و چسبناک
[مهندسی گاز] لجن مال، لزج، لیز
سایر معانی: زننده، تنفرانگیز، متنفر کننده، لجن گرفته، گلابه دار، لیزایه، لیزابه پوش، لزج و سرد، لیز و سرد، سرد و چسبناک
[مهندسی گاز] لجن مال، لزج، لیز
دیکشنری
لاغر
صفت
slimy, sticky, slabلزج
slimyلجن مال
slimy, sludgyلجن الوده
slippery, slick, slippy, glib, slithery, slimyلیز
ترجمه آنلاین
لزج