(از نظر فکر و خیال) راحت شدن، نفسی به راحتی کشیدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاپی و مواظب کسی شدن، مرتب مزاحم و مراقب بودن
مردن سایر معانی: نفس آخر را کشیدن
چیزی را دارای چیزی کردن، جان تازه دادن
مکی، استراحت سایر معانی: کسی که به گونه ی ویژه ای دم می زند، (خودمانی) کسی که با تلفن مزاحم دیگران می شود و به جای حرف زدن نفس بلند می کشد، هواکش، رطوبت زدا، تنفس (بین دو کلاس یا دو زمان پر ...
[نفت] نفس کش
در کشیدن، استنشاق کردن، دمیدن، ملهم کردن، تنفس کردن سایر معانی: رجوع شود به:، (نادر) inhale، فرو بردن
طاس، مهره، سرپیچ، سرنوشت، جفت طاس، سر سکه، قمار، جان دادن، تلف شدن، فوت کردن، بشکل حدیده یا قلاویز دراوردن، با حدیده و قلاویز رزوه کردن، درگذشتن، مردن سایر معانی: وفات کردن، ورپریدن، (مجازی) ...
خارج کردن، بیرون دادن، بیرون ریختن، انتشار نور منتشر کردن سایر معانی: (به بیرون فرستادن یا ریختن) برون فرست کردن، گسیلیدن، صادر کردن، دفع کردن، گسیلش کردن، (بیرون) دادن، ساطع کردن، (در اثر ت ...
(عامیانه) دست از سر کسی برداشتن، (کسی را) به حال خود گذاشتن
بر انگیختن، پاشیدن، ریختن، دم کردن، القاء کردن سایر معانی: (چای و قهوه و غیره) دم کردن، (در فکر و روح کسی) دمیدن، القا کردن، (در مغز یا فکر) جایگیر کردن، نیوشاندن، (مهجور) آبگونه روی چیزی (ی ...
مهلت، مهلت قانونی، استمهال سایر معانی: ضرب الاجل، (بازپرداخت وام) اجازه ی دیرکرد، مدت دیرکرد مجاز [حقوق] استمهال، تمدید یا تعویق مهلت پرداخت دین یا ایفای تعهد، به موجب قانون ...