معنی
سایر معانی: وفات کردن، ورپریدن، (مجازی) به ورطه ی هلاکت رسیدن، به جان کندن افتادن، سخت رنج بردن، از بین رفتن، نابود شدن، منسوخ شدن، فروکش کردن، خاموش شدن، پژمردن، خشک شدن، پلاسیدن، بی اعتنا شدن به، (از شدت علاقه و اشتیاق) تباه شدن، دق کردن، پر زدن (برای)، (عامیانه) مرده ی چیزی بودن، (الهیات - از نظر روحی مردن) به ورطه ی گناه و نابودی کشیده شدن، جهنمی شدن، در حال مرگ بودن، (تخته نرد و غیره) تاس (هم برای مفرد و هم جمع dice هم می گویند)، قاپ، کاب، کعب، هرچیز مکعب، تاس مانند، کابسان، (به ویژه در مورد گوشت و سبزیجات و غیره) خرد، (معماری) از اره ی ستون، ته ستون، (مکانیک) حدیده، (ریخته گری) شفتاهنگ، مهر، سنبه، قالب، ماتریس، n :طاس، طاس تخته نرد، بخت، vt :بشکل حدیده یاقلاویزدر اوردن، قالب گرفتن
[عمران و معماری] حدیده
[کامپیوتر] قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد .
[برق و الکترونیک] مهره
[صنعت] قالب، قالب گرفتن طاس، طاس تخته نرد
[نساجی] حدیده - قالب سر اکسترودر ( در ریسندگی الیاف مصنوعی)
[ریاضیات] تاس ها، قالب، ماتریس، تاس، حدیده کردن، سنبه، حدیده ای
[پلیمر] حدیده، دای، قالب
[برق و الکترونیک] مهره در الکترونیک به کوچکترین قسمت فعال یک پولک گفته می شود که روی آن تعداد زیادی دیود، ترانزیستور و یا مدار مجتمع مجود دارد. این مهره ه معمولاً برای تشکیل واحدهای مستقل، به شکل مستطیلی از روی تراشه تفکیک و بریده می شوند. مهره و تراشه با یکدیگر مترادفند اما عموماً تراشه را به عنوان یک مهره ی مدار مجتمع در نظر می گیرند که از پولک اولیه برش خورده است.