breather
معنی
مکی، استراحت
سایر معانی: کسی که به گونه ی ویژه ای دم می زند، (خودمانی) کسی که با تلفن مزاحم دیگران می شود و به جای حرف زدن نفس بلند می کشد، هواکش، رطوبت زدا، تنفس (بین دو کلاس یا دو زمان پر فعالیت)، فرصت نفس کشیدن، مکک
[مهندسی گاز] هواکش، دریچه تنفس
[پلیمر] ورقه نفوذ دهنده هوا
سایر معانی: کسی که به گونه ی ویژه ای دم می زند، (خودمانی) کسی که با تلفن مزاحم دیگران می شود و به جای حرف زدن نفس بلند می کشد، هواکش، رطوبت زدا، تنفس (بین دو کلاس یا دو زمان پر فعالیت)، فرصت نفس کشیدن، مکک
[مهندسی گاز] هواکش، دریچه تنفس
[پلیمر] ورقه نفوذ دهنده هوا
دیکشنری
نفس کشیدن
اسم
rest, relaxation, respite, breather, repose, recumbencyاستراحت
breather, pause, halt, backset, check, cunctationمکی
ترجمه آنلاین
نفس گیر