moratorium
معنی
مهلت، مهلت قانونی، استمهال
سایر معانی: ضرب الاجل، (بازپرداخت وام) اجازه ی دیرکرد، مدت دیرکرد مجاز
[حقوق] استمهال، تمدید یا تعویق مهلت پرداخت دین یا ایفای تعهد، به موجب قانون
سایر معانی: ضرب الاجل، (بازپرداخت وام) اجازه ی دیرکرد، مدت دیرکرد مجاز
[حقوق] استمهال، تمدید یا تعویق مهلت پرداخت دین یا ایفای تعهد، به موجب قانون
دیکشنری
مهلت قانونی
اسم
moratoriumمهلت قانونی
respite, leeway, moratorium, reprieve, timeout, termمهلت
moratoriumاستمهال
ترجمه آنلاین
مهلت قانونی
مترادف
abeyance ، abeyancy ، adjournment ، ban ، break ، breather ، breathing spell ، deferment ، delay ، downtime ، five ، freeze ، grace period ، halt ، pause ، postponement ، reprieve ، respite ، stay ، truce