وابسته بودن، مربوط بودن، موکول بودن، توکل کردن، منوط بودن سایر معانی: (بیشتر با: on) بستگی داشتن به، منوط بودن به، موکول بودن به، (با: on) اطمینان کردن به، به امید (کسی یا چیزی) بودن، دلگرمی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گریز، فرار، ترک خدمت، بی وفایی سایر معانی: ترک، رها (سازی)، فرار (از خدمت ارتش یا انجام وظایف)، قال گذاری
شیطان، روح پلید، عفریت، ابلیس، نویسنده مزدور، خارخسک، با ماشین خرد کردن، تند و تیز کردن سایر معانی: (الهیات - معمولا حرف بزرگ) شیطان، اهریمن (با: the)، دیو، یکی از شیاطین، (عامیانه) تخم جن، ...
دیپلمات، سیاستمدار، رجل سیاسی، سیاس، سایس سایر معانی: سیاست پرداز، سیاست کار (در مقایسه با: سیاستمدار politician و دولتمرد statesman)
فاش کردن، منتشر کردن، بروز دادن، فاش شدن، علنی ساختن، منتشر شدن، افشاء کردن سایر معانی: افشا کردن، برملا کردن، افشاگری، پرده دری کردن، رو کردن، آشکار ساختن، آگاهی دادن
سر، ظرف، فاصله، در طی، طی، هنگام، در مدت سایر معانی: (زمان) در، در زمان، در ظرف، در خلال، وقت، موقع، درجریان [فوتبال] درمدت-درجریان
تقدیس، تهذیب، تعلیم، عبرت، تهذیب اخلاق سایر معانی: تزکیه، آموزش معنوی، تعالی فکری
اصلاح کردن، درست کردن، تصحیح کردن، غلط گیری کردن سایر معانی: (متن علمی یا ادبی) حک و اصلاح کردن، بهتر کردن
فرستاده، مامور سری سایر معانی: فرستاده (به ویژه عاملی که به ماموریت سری گسیل شده باشد)، مامور، نماینده، ایلچی، پیک
غنی کردن، پرمایهکردن، توانگر کردن، غنیساختن سایر معانی: پول دار کردن، ثروتمند کردن، دولتمند کردن، ارزشمند کردن، (ویتامین یا مواد مغذی یا کود و غیره) دادن به، بارور کردن، توانمند کردن [نساجی] ...
نامزدی، عروسی سایر معانی: طرفداری، جانب گیری، هواداری، مراسم زناشویی، زن گیری، ازدواج، زناشویی، عقد، عروسی بیشتردرجمع
تجاوز کردن، متجاوز شدن از، تجاوز کردن از، متجاوز بودن، بالغ شدن بر، قدم فراتر نهادن، تخطی کردن از سایر معانی: (از حد چیزی) تجاوز کردن، پافراگذاشتن، تخطی کردن، - تر بودن، فراتر بودن، گذشتن از ...