معامله، داد و ستد، خرید ارزان، قرارداد معامله، سودا، قرارداد معامله بستن، چانه زدن، خریدن، خریداری کردن سایر معانی: موافقت، قرارداد، با تخفیف، قیمت خوب، بز، طی کردن (قیمت را)، مذاکره کردن، ب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
1- چانه زدن 2- انتظار داشتن، (روی چیزی) حساب کردن
چانهزنی [اعتیاد] یکی از انواع رایج انکار که در آن فرد میکوشد تا با تغییر در رفتارهای اعتیادی یا مقدار مصرف الکل و مواد با به تعویق انداختن زمان ترک، همچنان به اعتیاد خود ادامه بد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
مرحلۀ چانهزنی [روانشناسی] سومین مرحله از پنج مرحلۀ فرایند مرگ که در آن فردِ روبهمرگ برای عقب انداختن پایان زندگی، به چانه زدن در معامله با خدا یا تقدیر می ...
سخت معامله بودن، اهل چانه زنی و مقاومت بودن، به آسانی معامله نکردن، خیلی چانه زدن، در معامله سخت گیری کردن، گذشت نشان ندادن
توافق، پیمان، سازش، موافقت، قرار، قبول، عهد، قرارداد، معاهده، عقد، مطابقهء نحوی، معاهده و مقاطعهء، شرط، عهد نامه سایر معانی: قبولی، همداستانی، سازگاری، سازواری، همدلی، موافقتنامه، تفاهم نامه ...
پیش بینی کردن، جلوانداختن، پیشدستی کردن، سبقت جستن، انتظار داشتن، پیش گرفتن بر، سبقت جستن بر سایر معانی: پیشگیری کردن، تقدم داشتن بر، جلو بودن، (قبل از موعد) مورد استفاده قرار دادن، پیش خور ...
داد و ستد کالا، تهاتر، معاوضه، تهاتر کردن، پایاپای معامله کردن سایر معانی: مبادله ی کالا (بدون مبادله پول)، پایاپای، مبادله ی خدمات، دادوستد کردن، مبادله کردن، پایاپای معامله کردن با for [نس ...
توافق، سازش، مصالحه، تراضی، مصالحه کردن، تسویه کردن، سازش کردن سایر معانی: مدارا، میانگیری، کدخدامنشی، حد وسط، بینابین، (با کدخدامنشی) با هم سازگار شدن، میانگیری کردن، توافق کردن، مدارا کردن ...
پیمان، موافقت، عهد، عهد نامه، میثاق بستن، پیمان بستن سایر معانی: (معمولا به صورت کتبی و به همراه مراسم و تعهدات اخلاقی یا مذهبی) عهد، میثاق، شرط، بیعت، تعهد اعضای کلیسا مبنی بر پیروی و دفاع ...
انتظار داشتن، منتظر بودن، چشم داشتن، حامله بودن سایر معانی: پیش بینی کردن، (پیدایش یا وقوع چیزی را) محتمل پنداشتن، توقع داشتن، چشم داشت داشتن، متوقع بودن، بیوسیدن، گوش به در بودن، گوش به زنگ ...
یابنده، چیز یافته، جستن، پیدا کردن، تشخیص دادن، کشف کردن، یافتن سایر معانی: گیرآوردن، (دراثر جستجو) دست یافتن به، رسیدن به، - شدن، به دست آوردن، دریافتن، فهمیدن، درک کردن، پی بردن، پرس و جو ...