covenant
معنی
پیمان، موافقت، عهد، عهد نامه، میثاق بستن، پیمان بستن
سایر معانی: (معمولا به صورت کتبی و به همراه مراسم و تعهدات اخلاقی یا مذهبی) عهد، میثاق، شرط، بیعت، تعهد اعضای کلیسا مبنی بر پیروی و دفاع از اصول و آیین کلیسایی، (c بزرگ) منشور پیروان کلیسای پرزبیتارین در اسکاتلند در سال 1638 مبنی بر مخالفت با کلیسای اسقفی انگلیس (national covenant هم می گویند)، (حقوق) قرارداد رسمی (و مهر و موم شده)، فصل یا بخشی از این گونه قرارداد، ادعای خسارت به خاطر سرپیچی از چنین قراردادی، (الهیات) شرط خداوند با بشر (که در انجیل آمده)، (انگلیس) تعهد کتبی مبنی بر پرداخت سالیانه ی مبلغی (به ویژه به موسسات خیریه)
[حقوق] توافق کردن، عقد، پیمان، میثاق، توافق، قرارداد رسمی
سایر معانی: (معمولا به صورت کتبی و به همراه مراسم و تعهدات اخلاقی یا مذهبی) عهد، میثاق، شرط، بیعت، تعهد اعضای کلیسا مبنی بر پیروی و دفاع از اصول و آیین کلیسایی، (c بزرگ) منشور پیروان کلیسای پرزبیتارین در اسکاتلند در سال 1638 مبنی بر مخالفت با کلیسای اسقفی انگلیس (national covenant هم می گویند)، (حقوق) قرارداد رسمی (و مهر و موم شده)، فصل یا بخشی از این گونه قرارداد، ادعای خسارت به خاطر سرپیچی از چنین قراردادی، (الهیات) شرط خداوند با بشر (که در انجیل آمده)، (انگلیس) تعهد کتبی مبنی بر پرداخت سالیانه ی مبلغی (به ویژه به موسسات خیریه)
[حقوق] توافق کردن، عقد، پیمان، میثاق، توافق، قرارداد رسمی
دیکشنری
پیمان
اسم
covenant, era, promise, age, vow, treatyعهد
covenant, contract, treaty, pact, promise, agreementپیمان
agreement, consent, assent, concurrence, compliance, covenantموافقت
treaty, agreement, covenant, indentureعهد نامه
فعل
pact, covenant, promise, stipulateپیمان بستن
conclude an agreement, covenantمیثاق بستن
ترجمه آنلاین
میثاق
مترادف
agreement ، arrangement ، bargain ، bond ، commitment ، compact ، concordat ، contract ، convention ، deal ، deed ، dicker ، handshake ، papers ، stipulation ، transaction ، treaty ، trust