خورشید، خاور، افتاب، خرشید، تابیدن، در معرض افتاب قرار دادن سایر معانی: مخفف: یکشنبه، آفتاب، نور خور(شید)، حمام آفتاب گرفتن، شمس، هور، هر ستاره ای که مرکز سیارات باشد، خورشید منظومه، (از نظر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشاره، نشان، علم، رقم، رمز، مظهر، نماد سایر معانی: سمبول، نشانه، نگر، دال، نمودگار، نمون، (موسیقی یا ریاضیات یا شیمی و غیره) نشان، علامت، مخفف، (روانکاوی) نمادمیل ناخود آگاه و سرکوب شده، بصو ...
برچسب، سوش، علامت، منگوله یا نوار، بند گردان سرود، مثال یا گفته مبتذل، پلاک، تهلیل، ضمیمه شدن به، ضمیمه کردن، علامت زدن، اتیکت چسباندن به، بدنبال آوردن، گرگ بهوا بازی کردن، برچسب زدن سایر مع ...
(عامیانه) عدم حساسیت و علاقه نسبت به موسیقی و آوا
حساس، تند مزاج، زود رنج، نازک نارنجی، دل نازک سایر معانی: (وضعیت و غیره) حساس، (محل زخم یا ضرب دیدگی) حساس، زود درد، دردناک
زهر، سم، سمی، مسموم کننده، مسموم، داروی سمی سایر معانی: عامل مسموم کننده
سختی، زحمت، مزاحمت، ازار، قید، خارش، رنجه کردن، زحمت دادن، ازار دادن، دچار کردن، مصدع کسی شدن، اشفتن، عذاب دادن، مزاحم شدن سایر معانی: به هم زدن، مغشوش کردن، متلاطم کردن، خروشاندن، پرآشوب کر ...
خشونت، سبعیت، وحشیگری سایر معانی: truculence وحشیگری
زشت، ترسناک، کریه، مهیب، بد منظر، بد گل، نا زیبا، بی قواره سایر معانی: گست، شبست، قناس، ورخچ، مزخج، بدریخت، بدقیافه، زننده، ناخوشایند، قبیح، رکیک، شنیع، هراس آور، وحشتناک، بسیار بد، تهدیدآمی ...
در مضیقه، تنگدست، کم امیتاز سایر معانی: محروم، دارای امتیازات اجتماعی کمتر، محروم از مزایای اجتماعی و اقتصادی
علت نابودی، سبب بدبختی، عمل گشودن، باز کردن، وا کردن (واچیدن یا وا پیچیدن و غیره)، خنثی سازی، تباه سازی، نیست سازی، نابودی، فنا، سبب بدبختی laziness will be your undoing! تنبلی موجب فلاکت تو ...
نا درست، نامساعد، نا هموار، غیر منصفانه، غیر عادلانه، بی انصاف سایر معانی: ناروا، نادرستانه، نامساعد درموردباد