[حقوق] دلایل حکم، اسباب موجه حکم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] حکم دادن، رأی دادن (توسط هیأت منصفه)
[حقوق] حکمی که از آن پژوهش خواسته نشده باشد
سر بالایی، ستایش، خط اتصال، اکولاد سایر معانی: درود و آفرین، (معمولا جمع) هلهله و آفرین، تمجید، تشویق، با لبه ی شمشیر به شانه ی کسی زدن (و به او لقب و امتیازات اشرافی دادن)، در آغوش گرفتن تش ...
بخشیدن، عطاء کردن سایر معانی: (معمولا با on یا upon) هدیه دادن، ارزانی داشتن، وقف کردن، (قدیمی) قرار دادن (در انبار و غیره)، گذاشتن، (قدیمی) جای دادن، منزل دادن، ارزانی داشتن باon یاupon ...
اشک تمساح، اشک دروغی سایر معانی: اشک تمساح (گریه ی دروغین، تظاهر به غم)
موهبت، اعطا، دارا سایر معانی: وقف، موقوفه، بخشش، دهش، عطیه، پیشیارش، شاد داد، اهداییه، (استعداد طبیعی و غیره) ودیعه، نعمت، داده، بهره مند سازی، دادن، ودیعه سپاری (استعداد و غیره)، پیوانش [حق ...
بخشیدن، دادن، اراستن، پوشاندن، وادار کردن، پوشیدن، بخشیدن به سایر معانی: (با: with) ارزانی داشتن به، اعطا کردن به، بخشیدن به با with پوشانیدن
عطا، عطیه، ژنی، هدیه، کادو، پیشکش، ره اورد، استعداد، بخشش، نعمت، موهبت، هدیه دادن، بخشیدن، پیشکش کردن، دارای استعداد کردن سایر معانی: سوغات، ارمغان چشم روشنی، ره آورد، چشم روشنی، رونما، گلون ...
حقوق بگیر، امتیاز، اهداء، عطا، کمک هزینه تحصیلی، اجازه واگذاری رسمی، بخشش، عطاء کردن، مسلم گرفتن، اعطا کردن، بخشیدن، تصدیق کردن، دادن سایر معانی: اهدا کردن، عطاکردن، بخشیدن به، برآوردن، واگذ ...
از جانب ساحل، قسمت ساحلی دریا، دور از ساحل سایر معانی: به سوی دریا، دریا سوی، در دریا، (امریکا) ماورای بحار، برون مرز(ی)، فرا دریا(یی)، دور از کرانه [زمین شناسی] ساحل دور ،در داخل دریا، دور ...
نمایش، بیان، عرض، تقریر، عرضه، ارائه، معرفی، تقدیم سایر معانی: عمل هدیه دادن، اهدا، برنامه، سخنرانی، نطق، (زایمان) طرز بیرون آمدن بچه، بازنمود، شناساندن، هدیه، پیشکش، چیز اهدایی، (بازرگانی) ...