معنی

عطا، عطیه، ژنی، هدیه، کادو، پیشکش، ره اورد، استعداد، بخشش، نعمت، موهبت، هدیه دادن، بخشیدن، پیشکش کردن، دارای استعداد کردن
سایر معانی: سوغات، ارمغان چشم روشنی، ره آورد، چشم روشنی، رونما، گلوند، هبه، استعداد طبیعی، قریحه، ذوق، هدیه کردن، ارزانی داشتن، عطا کردن، هبه کردن، قدرت، حیطه، اختیار، ید، پیشکشی، پیشکش کردن به، بخشیدن به
[حقوق] هدیه، هبه

دیکشنری

هدیه
اسم
gift, present, handselهدیه
gift, blessing, endowmentموهبت
giftکادو
talent, flair, aptitude, gift, capacity, susceptibilityاستعداد
forgiveness, bounty, gift, mercy, grant, pardonبخشش
gift, donation, presentعطیه
blessing, gift, luxuryنعمت
grant, gift, granting, donation, presentعطا
gift, offering, offer, presentپیشکش
genius, dowry, gift, talentژنی
gift, present, souvenirره اورد
فعل
gift, donateهدیه دادن
give, forgive, donate, remit, give away, giftبخشیدن
offer, giftپیشکش کردن
giftدارای استعداد کردن

ترجمه آنلاین

هدیه

مترادف

متضاد

جمله‌های نمونه

I need to buy a birthday gift for my sister.

باید یک هدیه تولد برای خواهرم بخرم.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.