درخواست کردن، خواستن، خواهش کردن، گدایی کردن، استدعاء کردن سایر معانی: تکدی کردن، دریوزگی کردن، (با فروتنی) خواهش کردن، التماس کردن، استدعای عاجزانه کردن، کشتیار شدن، اجازه خواستن، نادیده گر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابسته بودن، تعلق داشتن، مال کسی بودن سایر معانی: (با to) متعلق بودن به، مال کسی یا جایی بودن، عضو بودن، وابسته بودن به، رابطه داشتن با، جزو چیزی بودن [ریاضیات] متعلق بودن، تعلق داشتن ...
نقاشی، کرباس، پرده نقاشی، پارچه مخصوص نقاشی، کف رینگ بوکس یا کشتی، الک یا غربال کردن، برای جمعاوری اراء فعالیت کردن سایر معانی: (برای همه پرسی یا جلب آرای مردم و غیره) خانه به خانه رفتن، تبل ...
اختصاص دادن، وقف کردن، فدا کردن سایر معانی: کنار گذاشتن، وقف (چیزی) کردن، ویژه کردن، صرف کردن [ریاضیات] وقف کردن، تخصیص دادن
دزدیدن، اختلاس کردن، دستبرد زدن به، حیف و میل کردن، بالا کشیدن سایر معانی: به جیب زدن، (پول) بلند کردن [حقوق] اختلاس کردن، حیف و میل کردن
جلب کردن، اشغال کردن، درشت نوشتن، احتکار کردن سایر معانی: (توجه و غیره را کاملا به خود) معطوف کردن، جذب، به سوی خود کشیدن، به خود جلب کردن، گیرایی داشتن، (سابقا) با حروف درشت نوشتن (اسناد و ...
بد خواندن، بد تعبیر کردن، غلط خواندن سایر معانی: اشتباه خواندن، بد قرائت کردن، بد ترجمه کردن
وابسته بودن، مربوط بودن، متعلق بودن سایر معانی: وابسته بودن (به)، جزو مخلفات (چیزی) بودن، جزو چیزی بودن، شایسته بودن، مناسب بودن، سزیدن، مربوط بودن (به چیزی)، راجع بودن
صرف کردن، خرج کردن، تمام شدن، صرف شدن، سودن سایر معانی: به پایان رساندن، تمام کردن، مصرف کردن، گساردن، تحلیل رفتن، فدا کردن، (پول) خرج کردن، (وقت) صرف کردن، گذراندن، سپری کردن، (پول یا وقت) ...
تغییر شکل دادن، نسخ کردن سایر معانی: (کاملا) دگرگون کردن، عجیب و غریب کردن، نس کردن
بکار زدن، بکار گرفتن، بهرهبرداری کردن، استفاده کردن از، مورد استفاده قرار دادن، بمصرف رساندن سایر معانی: به کار زدن، به کاربردن، به کارگرفتن [مهندسی گاز] مورداستفاده قراردادن، بمصرف رساندن [ ...