سرجوخه، بدنی، جسمی سایر معانی: (ارتش) سرجوخه (دون رتبه ترین درجه دار در ارتش های امریکا و انگلیس)، تنی، جسمانی، (نادر) شخصی، (کلیسا) روکش کتانی محراب که نان و شراب عشای ربانی را روی آن قرار ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضدِاطلاعات [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] ← دُژ اطلاعات
واژههای مصوب فرهنگستان
نقطه مقابل، صنعت ترکیب الحان، اهنگ دم گیر یا جفت سایر معانی: (موسیقی) کنترپوان، کانتر پوینت (آمیختن دو یا چند آهنگ با تاکید بر ملودی)، این نوع موسیقی [سینما] هماهنگی - نقطه متقابل (کنترپوئن ...
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری سایر معانی: بزهکاری، فژاکن، لغزش (اخلاقی)، (عامیانه) قابل تاسف، دریغ آمیز، جای تاسف [حقوق] جنایت، جرم، تبهکاری
عتیقه، چیز غریب، تحفه سایر معانی: (شیئی که کنجکاوی و علاقه را بر انگیزد) تحفه، نادره، چیز کمیاب، طرفه، نگرانگیز، بدیعه، شگرفه، سوقات
وابسته به غول های یک چشم (رجوع شود به: cyclops)، غولآسا، سترک، سهمگین، بزرگ
کمبود، کمیابی و گرانی، قحط و غلا سایر معانی: کمداشت، کمیابی، (در اصل) گرانی، گزافی، گرانبهایی، کمبود خوراک، قحطی
درجه، پایه، طبقه، سیکل، مرتبه، رتبه، مرحله، منزلت، زینه، پله، سویه، دیپلم یا درجه تحصیل سایر معانی: مقدار، میزان، (ریاضی) درجه، (آموزش) درجه ی تحصیلی، مدرک دانشگاهی، (دستور زبان) درجه یا صفت ...
دیواسا، دیوی، شیطانی، دیوانه
سفت، متراکم، محکم، انبوه، احمق، غلیظ، پر پشت، چگال، خنگ، متکاثف سایر معانی: (آبگونه ها) غلیظ، مایه دار، همفشرده، کندذهن، خرفت، دیرفهم، کودن [عمران و معماری] متراکم - چگال - بهمفشرده - غلیظ [ ...
انبوهی، تراکم، سیری، ستبری، غلظت، چگالی، ضخامت، سفتی سایر معانی: پرپشتی، فشردگی، همفشردگی، مایه داری، کندذهنی، دیرفهمی، خنگی، کودنی، خرفتی، رجوع شود به: current density [شیمی] (نسبت جرم به ح ...
عاج [پزشکی - دندانپزشکی] بخشی سخت از دندان که مغزۀ دندان را احاطه کرده است و در قسمت تاج با مینا و در قسمت ریشه ...