ترمیم، تجدید، اعاده، استرداد، استقرار مجدد، بازگرداندن سایر معانی: بازگردانی، پس دادن، بازداد، بازگشت، بازدهی، بازساخته، بازسازی، مرمت، رجوع شود به: restitution [برق و الکترونیک] باز سازی [ز ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیر کار، تاخیر کردن، بتعویق انداختن، کند ساختن سایر معانی: (رشد و پیشرفت و غیره) به تاخیر افتادن یا انداختن، عقب انداختن یا افتادن، کند کردن یا شدن، دچار عقب افتادگی ذهنی کردن، کندذهن کردن، ...
دچاری به نرمی استخوان، لغزندگی، سستی، شکنندگی
سفت، جدی، سخت، جامد، صلب، سفت و محکم، نرم نشو سایر معانی: انعطاف ناپذیر، خم نشدنی یا نکردنی، خمش ناپذیر، کژ نکردنی، سختناک، سخت پا، خدنگ، محکم، پابرجا، قرص، ثابت، استوار، استوان، سختگیر، مقر ...
همهمه، قیل و قال، داد سایر معانی: (عامیانه) بلوا، جنجال و شورش، آشوب، سر و صدا
ذره، بیم، تردید، اندک، محظور اخلاقی، واحد سنجش چیز جزئی، نهی اخلاقی، وسواس باک، وسواس داشتن، دو دل بودن، تردید داشتن سایر معانی: محذور اخلاقی، تردید (به ویژه درباره ی درستی عمل یا روش بخصوص) ...
لحظه، ثانیه، مجدد، دومی، دوم، دوم شدن، درجه دوم بودن، پشتیبانی کردن، تایید کردن، ثانی، ثانوی سایر معانی: دومین، دومی (2nd و 2d هم می نویسند)، دمک، آن، در میان، متناوب، دست دوم، وا خورده، درج ...
دنباله، صف، رشته، رده، سلسله، ردیف سایر معانی: ریسه، زنجیره، سری، رجه، همایند، دوره، رج واره، (برق) روش هم پیوند، (ریاضی) رشته، (بولینگ) سه دست بازی، (زمین شناسی) زیر چینه، زیر لایه، مجموعه ...
خشک، سخت، سخت گیر، شاق، شدید، عنیف سایر معانی: ستهم، دشوار، مشکل، جانفرسا، سور، جدی، عبوس، تندخو، ساده، بی آذین، بی زیب، طاقت فرسا [فوتبال] طاقت فرسا
دلبر سایر معانی: (عامیانه) یار جانی، یار صمیمی، دوست جون جونی، یارغار، محبوب، معشوق، دلبر
سخن بی ربط، عطسه، سخن بیهوده، بیرون انداختن، با خشم ادا کردن، با خشم سخن گفتن، تف پراندن، تند و مغشوش سخن گفتن سایر معانی: (مثلا هنگام حرف زدن با هیجان) تف پراندن، ذرات خوراک از دهان پراندن، ...
طویله، اصطبل، ثابت، پا بر جا، استوار، باثبات، مداوم، پایدار، پایا، محکم، ثابت کردن، جا دادن، استوار شدن، در طویله بستن سایر معانی: ناجنبا، برجا، قرص، قوی، مستحکم، دیرپای، پردوام، پایست، دامن ...