scruple
معنی
ذره، بیم، تردید، اندک، محظور اخلاقی، واحد سنجش چیز جزئی، نهی اخلاقی، وسواس باک، وسواس داشتن، دو دل بودن، تردید داشتن
سایر معانی: محذور اخلاقی، تردید (به ویژه درباره ی درستی عمل یا روش بخصوص)، ندای وجدان، دودلی، اندید، شک، ابا، محذور اخلاقی داشتن، اندیدن، شک داشتن، ابا داشتن، مقدار بسیار کم، قلیل، ناچیز، جزئی، (روم باستان) واحد وزن برابر با یک بیست و چهارم اونس
سایر معانی: محذور اخلاقی، تردید (به ویژه درباره ی درستی عمل یا روش بخصوص)، ندای وجدان، دودلی، اندید، شک، ابا، محذور اخلاقی داشتن، اندیدن، شک داشتن، ابا داشتن، مقدار بسیار کم، قلیل، ناچیز، جزئی، (روم باستان) واحد وزن برابر با یک بیست و چهارم اونس
دیکشنری
شرم آور
اسم
scrupleمحظور اخلاقی
doubt, uncertainty, skepticism, suspicion, hesitancy, scrupleتردید
scrupleواحد سنجش چیز جزئی
paucity, modicum, pinch, whit, drib, scrupleاندک
particle, bit, whit, speck, grain, scrupleذره
fear, dread, awe, apprehension, care, scrupleبیم
scrupleنهی اخلاقی
scrupleوسواس باک
فعل
scrupleوسواس داشتن
waver, scruple, vacillateدو دل بودن
scruple, stagger, vacillateتردید داشتن
ترجمه آنلاین
سرکشی
مترادف
anxiety ، caution ، censor ، compunction ، conscience ، demur ، difficulty ، faltering ، hesitancy ، hesitation ، pause ، perplexity ، qualm ، reconsideration ، reluctance ، reluctancy ، second thought ، squeamishness ، superego ، twinge ، uneasiness