معنی

لحظه، ثانیه، مجدد، دومی، دوم، دوم شدن، درجه دوم بودن، پشتیبانی کردن، تایید کردن، ثانی، ثانوی
سایر معانی: دومین، دومی (2nd و 2d هم می نویسند)، دمک، آن، در میان، متناوب، دست دوم، وا خورده، درجه دو، عیب دار، جنس وسط، (اتومبیل) دنده دو، (جمع - خوراک) پرس دوم، پرس مجدد، خوراک دوباره، یاوری کردن، کمک کردن، وردست شدن، یاری کردن، تشویق کردن، ترغیب کردن، قوت قلب دادن، (در جلساتی که طبق اصول پارلمانی اداره می شوند - نامزدی یا پیشنهاد و غیره ی کسی را) تایید کردن، بانی دوم شدن، نفر دوم، رتبه ی دوم، دومین نفر (در مسابقه یا انتخابات و غیره)، (مکالمه - پس از ((اولا))) ثانیا، دوما، درثانی، (موسیقی) زیرتر، با صدای زیرتر، (جمع) آرد سرند نشده، آرد سبوس دار، آرد زبره، (جمع) نان زبره، نان سبوس دار، (دوئل یا مشت زنی) شرکت کننده، دوئل کننده، کشتی گیرنده، دوباره، از نو، (افسر ارتش را) از خدمت عادی به خدمت ویژه یا غیر نظامی منتقل کردن، (به کارمند) ماموریت موقت دادن، یک شصتم دقیقه، دومین بار
[کامپیوتر] ثانیه
[برق و الکترونیک] ثانیه 1. واحد SI زمان بر اساس زمان عبور بین دو تراز انرژی معلوم در اتم سزیم 133 . این تعریف مجدد واخد زمان در دوازدهمین کنفرانس عمومی اوزان و مقادیر به تصویب رسید. یک ثانیه قبلاً 1 بر روی 86/400 روز متوسط خورشیدی بود . 2. واحد زاویه برابر با 1 بر روی 3600 درجه . - دوم، ثانیه
[مهندسی گاز] ثانیه - دوم، دومی، دومین بار، مجدد، ثانیه
[نساجی] ثانیه - دوم - دومی - ثانوی
[ریاضیات] دو (دوم)
[کوه نوردی] نفر بعد از سرگروه, نفر دوم

دیکشنری

دومین
secondثانوی
secondثانی
اسم
secondثانیه
moment, instant, minute, second, instance, spotلحظه
فعل
secondدوم شدن
confirm, vouch, corroborate, second, support, upholdتایید کردن
secondدرجه دوم بودن
support, backup, aid, champion, prop, secondپشتیبانی کردن
صفت
second, secondary, t'otherدوم
second, latter, t'otherدومی
renewed, further, secondمجدد

ترجمه آنلاین

دوم

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.