اداره امور [مدیریت] فعالیتهای مربوط به برنامهریزی و سازماندهی و اجرا |||متـ . اداره
واژههای مصوب فرهنگستان
دولت ۱ [مدیریت] شاخه اجرایی تحت نظر بالاترین مقام قوه مجریه
اجرا، حکومت، سیاست، وصایت، ادارهء کل، الغاء، تصفیه، فرمداری سایر معانی: علوم اداری، مدیران، فرمداران، اداره کنندگان، (اغلب با a بزرگ) دولت، دستگاه حکومت، زمان حکومت، (سوگند و تنبیه و مراسم د ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] اداره ترکه، مدیریت ماترک
سرپرستی دادهها [رایانه و فنّاوری اطلاعات] انجام وظایف مربوط به گردآوری و درونداد و ذخیرهسازی و پردازش دادهها در سامانۀ اطلاعات یک سازمان ...
سوء اداره سایر معانی: سوء اداره [ریاضیات] سوء مدیریت، مدیریت بد
[حسابداری] مدیریت اجرائی تجاری [صنعت] مدیر تجاری - شخصی که در مدیریت تجاری، به درجه استادی رسیده است.
مدیریت آرشیو [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] نظارت و هماهنگی امور مربوط به شناسایی و فراهمآوری و تنظیم و توصیف و ذخیرهسازی و دسترسپذیر کردن اسناد دارای ارزش پایدار ...
دیوان سالاری، تاسیسات اداری، حکومت اداری، کاغذ پرانی، مجموع گماشتگان دولتی، مقرراتی واهل کاغذ بازی، رعایت تشریفات اداری بحد افراط سایر معانی: (تداعی منفی) دیوان سالاری، کاغذبازی، مقررات خشک ...
انجام، فشار، اجراء سایر معانی: اجراء، انجام
کارخانه، خانه داری سایر معانی: کار منزل (نظافت و آشپزی و غیره)، کارخانه، خانه داری اشپزی وغیره
وظیفه، تصدی، عهده داری، وجوب، لزوم سایر معانی: خوابیدگی، درازکشیدگی، غنودگی، (وظیفه و غیره) الزام، بایستگی [حقوق] تصدی، دوره تصدی، حیطه اختیار، وجوب، لزوم