bureaucracy
/bjʊˈrɑːkrəsi/

معنی

دیوان سالاری، تاسیسات اداری، حکومت اداری، کاغذ پرانی، مجموع گماشتگان دولتی، مقرراتی واهل کاغذ بازی، رعایت تشریفات اداری بحد افراط
سایر معانی: (تداعی منفی) دیوان سالاری، کاغذبازی، مقررات خشک و وقت گیر اداری، قرطاس بازی، تشریفات زائد اداری، (اعمال اختیارات دولت از طریق ادارات و افسران انتصابی و مقررات مدون) دیوان بندی، دیوان ساختار، افسران دولت، روسای ادارات دولتی، مقامات اداری

دیکشنری

بوروکراسی
اسم
bureaucracyدیوان سالاری
bureaucracyتاسیسات اداری
bureaucracyحکومت اداری
bureaucracyکاغذ پرانی
bureaucracyمجموع گماشتگان دولتی
bureaucracyمقرراتی واهل کاغذ بازی
bureaucracyرعایت تشریفات اداری بحد افراط

ترجمه آنلاین

بوروکراسی

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.